یه قنبر نامی داریم که از قم میومد بیمارستان ما .
عاقا این اوایل که میخواست وارد اتاق بشه ، سه ساعت وای میستاد جلوی در میگفت یا الله یا الله
بعد مریض با تاب شلوارک روی تخت خوابیده بود :))))
از این طرف این خودشو میکشت مریض عین خیالش نبود :))
این بنده خدا هم معذب میشد :))) کم کم براش عادی شد .
یه بار به همکارش گفت خانم فلانی اینا اول میرن ارایشگاه بعد میان بیمارستان ؟ چه جوریه ؟! :))))
یه عدد پرتقال خوردم و معدم داره خودشو جر میده :|
میرم بالای سر تخت فلان میبینم پرستار جدید (یه طرحی کوچولو موچولو ناناسی) داره ازش نوار قلب میگیره .
از مریض که یه دختر جوونی و خودکشی کرده با چند تا قرص میپرسه : چقدر سینه هات خوبن باشگاه میری ؟! :)))))
ینی یکی باید منو جمع میکرد :)))))
فک کن از پرسنل بیمارستان امام خمینی باشی ! ینی باید به تمام پرسنل اونجا این حقو بدن که همراهی مریض حرف زیادی زد سلاخیش کنن .
بی حالی و ضعف و سرماخوردگی تمام تنم رو گرفته :/
میگم پروندشو کجا گذاشتی ؟
میگه من فستم : fast .
میگم چی ای ؟! :))
میگه ینی مریض جدید که میاد رگ میگیرم و آزمایشات مریض رو میگیرم و نوار قلبشو میگیرم و سوند میزنم براش .
میگم اها :)))) فک کردم داری از خودت تعریف میکنی :))
(fast : سریع)
دختره کلونازپام خورده اومده ، میگم باید برات لوله بذارن توی بینیت معدتو شستشو بدن .
یه داد و هواری راه انداخت که خدا میدونه .
بهش میگم مگه از چی میترسی ؟ تو که میخواستی خودتو بکشی !
خودکشیم خودکشیای قدیم ! چین این جدیدیا تخم ندارن :|