هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

برداشتن سیبیل به چه قیمتی ؟! خواهرم حجابت... .

از هشت که جدا شدم دیگه فراموش کردم باید به خودم برسم .

با لویی هم که بودم به خودم نمیرسیدم اصلا حوصلشو نداشتم .

البته من موهام خیلی کم و نازکه و پیدا نیست اما به هر حال هرچقدرم کم باشه تاثیر خودشو میذاره .

خلاصه تصمیم گرفتم یه صفایی به صورتم بدم و سیبیلا رو بزنم :)))

عاقا من صورتمو شستم و پاکسازی کردم و اماده شدم که کرم موبر بزنم .

زدم و پنج دقیقه ای شد که روی صورتم موند ، بعد یه کاردک کوچولوی سبز کنارش داشت که در بروشورش نوشته بود با این میتونید کرم رو بردارید از روی پوستتون .

عاقو من اومدم یک طرف صورتمو بردارم ، چنان درد گرفت و جیغ کشیدم که خدا میدونه .

صورتم ملتهب قرمز و پر از جوش شد . فوری کمپرس سرد گذاشتم و کرم ابرسان زدم .

حالا من همیشه با دستمال مرطوب پاک میکردمااااا اما نمیدونم چی شد همچین خبطی کردم .

خلاصه که یه طرف صورتم پر از جوش و قرمز و ملتهبه .

باید شروع کنم به رفتن جلسات لیزر و این بند و بساطا ، اینجوری اصن نمیتونم :))))

رژ قرمز

یه رژ قرمز دارم که بچه ها میگن اگه اینو سگم بزنه همه میکننش :)) 

از بس گفتن که منم گذاشتمش کنار دیگه ، نفهمای حسود :))

روان

اخیرا یاد خاطرات ازاردهنده ای میفتم . 

نبود لویی باعث میشه فکر  کنم ، گاهی سردرد میگیرم دلم میخواد سرمو بکنم و بندازم یه طرف دیگه و از شرش راحت شم .

نمیخوام حتی یه لحظه یاد هشت بیفتم .

چند وقت پیش ها کلی زور زدم چهره و اسم خواهرشو یادم بیاد !

رفتم سراغ برنامه نویسی و سعی کردم ذهنمو ازاد کنم اما نشد .

یکم کتاب خوندم از عباسِ معروفیِ جان ، یکم فیلم دیدم .

والا فیلمم دیگه نمیشه دید ! هر دو دقیقه یه صحنه داره :| هر بار یه فیلمو تموم میکنم ناراحت میشم . 

دلم میگیره ! موقعی که با هشت بودم فیلما نصفه می موند و هیچ فیلمی به خاطر این صحنه ها تموم نمیشد .

از این موضوع احساس ناراحتی شایدم شکست میکنم .

چند وقت پیشا یه فیلم از ملیسا مک کارتی دیدم the life of the party .

اون زنی که زندگی ملیسا رو بهم زده برمیگرده و بهش میگه من قراره با شوهرت خوشبخت بشم .

ملیسا هم هیچی نمیگه . 

این فیلم مثه یه انگیزه برای من بود ، ولی خب ! زندگی من با ملیسا خیلی فرق داره .

بودن لویی مثل کلونازپام برای من بود ، تا وقتی لویی بود سراغ فیلم دیدن نمیرفتم ، سراغ هیچ کار مشترکی که من و هشت میکردیم نمیرفتم .

الان از بلایی که داره سرم میاد مطلعم و کاری نمیکنم .

بیشتر دلم میخواد دیگه جلوی خودمو نگیرم ، بزنم بیرون و عفت عمومی رو لکه دار کنم :)) 

بی قید و بند باشم ، ز غوغای جهان فارغ ! خوش بگذرونم تا نیمه های شب مست کنم و وسط یه پارتی باشم .

هیچ شرط و شروط و خط قرمزی برای خودم نذارم همه رو خط بزنم. حیف از تزریق ژل و گونه خوشم نمیاد وگرنه اینکارارو هم میکردم . لویی خوشش نمیومد ! حتی از ارایشم خوشش نمیومد میگفت پوستت خراب میشه .

چقدر خوبه یکی نگران ادم باشه .

وقتی فردی در افسردگی متوسط تا شدید فرو میره امکان سر زدن هر کاری ازش انتظار میره بیشترین خطر آسیب به خود "خودکشی" یا دیگران "دگر کشی" است .

اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی قله ی تمام بیماری های روانِ .

یه سری از جملات کتاب روانمه .

دیگه نمیخوام خط قرمزی داشته باشم ، مگه چند بار زندم !

رسا

یه روز با صدای رسا برگردم بگم " مرسی که زر مفت نمیزنید " 

تجاوز

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

فیل شکن

فیلتر شکنم از کار افتاده , حالا منم و یه ویندوز به درد نخور :( 

هات اسپات دیگه چرا ؟!

سلطان قلبم تو هستی

- تا حالا هولوگراف دیدی ؟! 

+ نه 

- سوار آذرخش شدی ؟

+ نه 

- زیر دریایی از نزدیک دیدی ؟

+ نه 

...

من با همه ی اینا سفر کردم ماموریت رفتم , غواصی کردم , از هلیکوپتر پریدم , سفر های شش ماهه با کشتی داشتم , همه بهترین روزای عمرشونو گشتن تفریح کردن و جوونی کردن ولی من فقط جون کندم جوونیمو دادم .

+ اینایی که گفتی بهترین روزای عمرت نبود ؟

- نه بدترینش بود .

+ ولی آرزوی خیلیاس :(

- آرزوی کی میتونه باشه این همه سختی کشیدن !

+ آرزوی من :)

- گفتنش آسونه .

بعدش هم برام اهنگ سلطان قلبها رو خوند .

هوا

عاقو چقد گرمه عوا :( 

اه اه

خب باید بگم گوشیمو میخواستم بدم تعمیر که لویی گفت بذار روی استیشن من میبرم میدم نمایندگیش .

گفتم اوکی .

از دیشب روی استیشنه :/ بدم میاد از این آدما ! خب ببر بده نمایندگیش دیگه :/ نمیخوای ببریش بگو خودم ببرم ! 

این کارا چیه میکنی ؟!

متحیر

"هعی بزنید بریم دهنشو سرویس کنیم"


صحبت های انگشت سومی پام با بقیه انگشتان راجع به من !