-
پناه
1396/09/07 22:38
هشت زنگ زده میگه انقدر دلم برات تنگ شده . خدا میدونه چقدر خودمو کنترل کردم گریم نگیره :( امروز من خیلی احتیاج داشتم به بغل شدن ، دوست داشته شدن :( دوس داشتم پناه ببرم بغلش :(
-
اسم
1396/09/07 22:03
اسم هشت یه جوریه که میتونن به مسخره صداش کنن . یکی از دوستام بهم گفت هشت (اسمشو به مسخره صدا زد) چطوره :)) گفتم بی شوووووور درست صداش کن :)) گفت کل عالم و ادم اینجوری صداش میکنن حالا تو یه نفر میخوای جلوی چیو بگیری :)) خلاصه هشت پایه ثابت بحثای ماست :))
-
جوجو بیا
1396/09/07 19:09
نامزدی همچنان برقراره !! پس چی ! توقع داشتیم کنسل شه ؟! ریِلی ؟! پسره زنگ زده به دوستم گفته مثلا خواستی زیرآب منو بزنی ؟! یه نامزدی ای بگیرم مثل توپ صدا کنه دوستمم گفته فازت چیه من با دکتر فلانی ( وجود خارجی نداره ) نامزد کردم !! چکار به تو دارم ! تا رفتی بخت منم باز شد :)) خلاصه یه جوری حرف زده که تو به چیزمم نیستی...
-
هشت
1396/09/07 14:25
حالم از اون حال هاست که باید حتما هشت رو ببینم :( از اونا که ففط آغوش یار میتونه بشوره ببره این حال بد رو .
-
کلپچ
1396/09/07 13:22
صبح زود زنگ زده میگم بله ؟! میگه بیام دنبالت بریم کلپچ بزنیم؟ میگم اره عشقم الان حاضر میشم :)) میگه اگه تو شکمو نبودی نمیدونستم باید چیکار کنم :)) اقا رفتیم کلپچ زدیم با سس مغز و دارچین جوووونز بعدش منو رسونده پاویون . رفتم میبینم یه دکتر اومده اوه اوه . رفتم طرف استیشن ، دوستم گفت دستیار دکتر فلانی هستی ؟! گفتم اره...
-
آشنایی
1396/09/06 22:48
اون موقع که داشتیم آشنا میشدیم با هم . گفت من هیچ گوه زیادی ای در گذشته نخوردم که بخواد آیندمو اسهالی کنه ، دوس دارم همسر آیندم هم همینطور باشه. یادم نیس چی جوابشو دادم ، روال بود . *فکر اون دخترا از سرم بیرون نمیره . البته فکر لاگ این شدن به تلگرامشم هست . هیچی نداره اخه توی گوشیش . بیست و چهار ساعته دست منه گوشیش ،...
-
چس کن برقی
1396/09/06 17:32
بلاک بود . چند باری زنگولید دید بلاکه دیگه نزنگولید . عصر اومد خونه ی ما ، دنبال من حاضر شدم بریم بیرون . سوار ماشین که شدم دیدم گل گرفته برام . گفتم من به این چیزا احتیاجی ندارم من میخوام به حرفام گوش بدی وگرنه این گل به هیچ درد من نمیخوره . خلاصه حرف زدیم ، بستنی خوردیم ، رفتیم کافه ، از اون طرف دور زدیم رفتیم چیپس...
-
Rusty Lake
1396/09/06 11:59
نمیدونم بازی های این کمپانی رو بازی کردید یا نه ، کلی روانشناس و گرافیست و طراح و نویسنده و ... دور هم جمع شدن بازی بسازن که روح و روانتونو کلا از ریشه نابود کنه :)) گرافیکش بالا نیست .
-
متشکرم
1396/09/06 11:53
ممنونم از همه ی دوستان ، ممنون از نگرانی هاتون و دلسوزی هاتون . اصلا و ابدا دخالت تلقی نکردم ، همچین جسارتی هیچوقت نمیکنم و نخواهم کرد ، مسلما اگر نظری در مورد رابطم میدید از سر دلسوزی و تجربه و محبتتون به منه . امیدوارم لایق این همه محبت باشم .
-
خوشگل
1396/09/05 23:08
میدونی چیه ؟! خیلی خوبه ادم خوشگل باشه ، ولی خیلی بده ادم "فقط" خوشگل باشه . گاهی وقتا فهم و شعور هم لازمه .
-
ایزوله
1396/09/05 20:14
بخش روان بچه ها دو قسمت بود . پسر ها و دخترا . بین این دو قسمت یه اتاق تریتمنت (داروها) بود که این دو قسمت رو بهم مرتبط میکرد . هرکدوم یه گذشته ای داشتن . این دو قسمت اصلا راهی نداشت که با هم دوست بشن نمیدونم چطوری با هم دوست میشدن نامه مینوشتن واسه هم :)) یکیشون اذیت میکرد میبردنش اتاق ایزوله ، پسره از اون سر بخش جیغ...
-
حماقت من
1396/09/05 16:02
از خشم به ناتوانی رسیدم به هیچ کاری نکردن . حتی نمیتونم خشممو تخلیه کنم . احساس میکنم خشممو یه جایی درونم انبار کردم و ازش گذشتم . همین چیزاس کم کم تبدیل میشه به عقده و با دعوا خالی میشه . هزار بار بهش گفتم من نمیتونم فلان کارتو تحمل کنم میفهمی نمیتونم . هیچ راهی به عقلم نمیرسه . زبون نفهمه اقا زبون نفهم . اومده میگه...
-
نفس کش
1396/09/05 13:26
قرار شد ناهار بیاد پیش من ، بتونم بزنمش .
-
محدود کننده
1396/09/05 12:17
انقدر بدم میاد انقدر بدم میاد انقدر بدم میاد وقتی میام راجع به چیزی که دوس نداره صحبت کنم ولی نمیخواد راجع بهش حرف بزنه ، یه حرکت منکراتی رو لبای خودش و من میزنه فکر میکنه خیلی حرکت عاشقانه ایه :/ خیلیم مشمئز کنندس خیلیم حالم بهم میخوره ازت اون موقع :/ اه اه :/ بدم میاد همه چیو اینجوری میخواد حل کنه نفهم بشین ببین...
-
معلم
1396/09/05 09:57
همیشه دوست داشتم معلم بشم ، نشدم . بعد ها دلم خواست همسرم معلم باشه . از اون معلم های خوش قد و بالای خوشتیپ که بوی ادکلنش میکشه همه رو . همسرم هم معلم نشد . اون موقع که با دوس پسرم کات کرده بودم یه معلم جینگول و باحالی اومده بود جهت امر مقدس مخ زنی . اصلا حوصله ی شروع یه رل جدید رو نداشتم . ازش پرسیدم شغلت چیه ؟ گفت...
-
خرس گریزلی من
1396/09/05 00:26
خوابم میاد و مقاومت میکنم :)) هشت خوابید ، بیهوش شد در واقع . عجیبه فکرم مشغول چیزی نیست ! معمولا وقتی خوابم میاد فکرای الکی منو می*گاد . یه مدت بود بین دوستام باب شده بود میگفتیم بهش فکر نکن ، مخاطب میگفت من بهش فکر نمیکنم ، فکرم داره منو میکنه . هشت فقط میگه شب بخیر و بیهوش میشه . یه جمله هست که خیلی ذوق میکنه باهاش...
-
دوستم
1396/09/04 21:38
در پی اقدام زنگ زدن ، هنوز اتفاقی نیفتاده . حتما اون بنده های خدا فکرشون مشغول شده . من شرط میبندم دختره نمیدونسته تا همین چند وقت پیش این دو تا با هم بودن ، در این حد میدونه که دوست من با این پسره بوده نه از مدتش خبر داشته نه از اینکه کی کات کردن . من بودم میگفتم زودتر خوشحالمون کن با یه خدافظی . نمیرن به پسره بگن که...
-
ترمیم
1396/09/04 13:21
عامو کامنتاتون نشون میده اطلاعاتتون کامل نیس تصمیم بر آن گرفتم یکم برم بالا اطلاعاتتونو . خب :)) نخندید بی جنبه بازی هم درنیارید کامنت پامنتم نذارید. (برای ادامه مطلب این فلش قرمزو رو بمالید روش) ببینید دوستان شاید خودتون یا ننه ی سلیطه ی شوهرتون یا خود شوهرتون بهتون گفته باشه قبل از عقد یا دوران عقد پاشید برید نامه...
-
معرکه
1396/09/04 11:00
امروز صبح از اون صبح ها بود که خیلی معرکه بود از بیدار کردن هشت شروع شد و با رفتنش پایان یافت . :)) هشت رو بیدارش کردم براش صبحانه درست کردم و با هم صبحانه خوردیم . هیچوقت صبحانه ی کامل نمیخوره و فوقش به یه شکلات یا یه چیز جزئی بسنده میکنه ولی وقتی من باشم صبحانه ی کاملی درست میکنم و با هم نوش جان میکنیم . عاقا...
-
گل در بر و می در کف و معشوق به کام است
1396/09/03 21:12
انقدر بلند خندیدم و با هشت راحت بودم و شیطونی کردم ، هشت گفت اگه میدونستم انقدر خوشحال میشی دیشب نمیبردمت خونه پیشت می موندم :))
-
حواست نیست
1396/09/03 16:33
دلم میخواس برم خونمون ولی هشت میگفت شب پیشم بمون صبح خودم میرسونمت خونه :( دیگه خلاصه ناکام موند :)) اومد بالا سلام و احوالپرسی کنه دو دقیقه بشینه که موندگار شد. اولش میگفت نه زحمت میشه میرم یواش بهش گفتم بمون ، تو رو خودا ^_^ فردا خودم میرسونمت خونه :)) گفت چشم :)) اخیش چی بود اتاقش ؟! اتاق من خوبه راحته دید نداره...
-
جووووون
1396/09/03 14:18
یکی از بچه ها فردا زنگ میزنه خونه ی دختره با نیت خیرخواهانه به مامانش میگه که پسره تا همین چند وقت پیش یکی رو میخواسته . شایدم این کارو نکنه . به نظرم کار درستی نیست . خودشون برن تحقیق کنن متوجه میشن ، شایدم نرن ! بگن دامادمون دکتره و مبارکه . دوستم با اینکه میبینه عشقش داره برای نامزدی اماده میشه هیچ اقدامی نمیکنه ....
-
مثه این اسکلا :|
1396/09/03 10:13
نمیدونم چرا وقتی خونه ی هشت هستم ، صبح های جمعه انقدر زود بیدار میشم :)) مثه این اسکلا صبر میکنم تا مامانش یا خودش بیدار شه . بدبختی اینجاست روی تخت یه نفره کوچک به درد نخورش چسبیدیم به هم انگار مجبوریم :/ کوچکترین حرکتی کنم بیدار میشه .(تخت من خوبه کلا من خوبم) از هشت بیدارم ناموسن :|| دیشب بهش گفتم میخوام باهاش حرف...
-
خاطره های مشترک
1396/09/02 22:41
به این فکر میکنم که تا چند وقت دیگه اون دختر جای دوست منو میگیره و مثل من دوس داره برای اقای دکتر لباسای جینگول بپوشه ؟! به این فکر میکنه کی میشه ببینتش ؟! اقای دکتر به اونم میگه همه ی هستی منی میبرتش جاهایی که هیچکس نرفته؟ ! :( اون دختر خبر داره لحظه ی ایستادن قلب دوست من با بله گفتنش یکیه ؟! یعنی چند وقت دیگه اون...
-
جینگول
1396/09/02 21:44
ننش اومده به هشت میگه چقدر لاغر شدی مامان :/ سلیطه خانوم :/ میشستی بچتو جمع و جور میکردی لاغر نشه والا :/ هشت هم گفت نمیخوام چاق بشم یکم رژیم گرفتم (دروووووغ مثه ... میخوره) منم گفتم تو رژیمی ؟! دو بشقاب عدس پلو رو کی خورد پس ؟! :)) ریسه رفت از خنده :)) و من چقدر میمیرم برای وقتی که میخنده. از رفتار مامانش خوشم نیومد...
-
تموم شو لعنتی
1396/09/02 17:57
فک کنم این چند روز چیزای گرم و تند خورده :/ جو ، جو عاشقانه س و هوام که پاییزیه ، رستاکم که اهنگ جدید معرکه خونده و حسابی جون میداد برای بودن کنار یار . گفته بودم از ناراحتی بقیه خیلی ناراحت میشم انگار برای خودم پیش اومده حتی شخصیت فیلم یا کتاب . این عاشقانه بودن بیش از حد منو یاد دوستم میندازه :( من اینجا یکیو دارم...
-
ده صبح
1396/09/02 14:43
مثلا ساعت ده صبح بهت بگن یکی باهات کار داره بدو برو ، تو هم فکر کنان که یعنی کی میتونه باشه خرامان خرامان و متعجب بری پایین و ببینی یه اقای قد بلند خوشتیپ نشسته روی صندلی های نزدیک پذیرش :)) ذوق زدگی بی نهایت :)) بهت بگه برات شکلات خریدم ^_^ مقنعتو درست کنه بگه چه خبره موهات این همه بیرونه :)) بعد انقدر خوش بگذره که...
-
بی تو این شهر بوی مرگ میدهد :(
1396/09/01 21:21
مثلا توی پاویون با پیژامه و رکابی نشسته باشی و با سیبیلات بازی کنی یهو بهت خبر بدن دوس پسر سابق دوستت فلان روز با اون دختره چشم درشت مشکی نامزد میکنه و ازت بخوان به دوستت اروم اروم بگی :( میترسیم ... میترسیم از اینکه بهش نگیم و اون پسره دادار دودور راه بندازه مخصوصا تا خبرش به گوش دوستمون برسه و بره توی شوک :( کاش...
-
دوست خر
1396/09/01 19:45
دوستم گفت رفته برای تعمیر گوشی داغونش سیصد تومن خرجش میشده تصمیم گرفتن گوشی جدید بخرن . با یکی از دوستام نشستیم باهاش حرف زدیم و اونم فقط گوش داد . بعدش هیچی نگفت رو کردم به دوستم و گفتم بخدا ییاسین به گوش خر خوندنه :/ الان با خودش میگه زندگیم فرق میکنه با بقیه ، بقیه خبر ندارن و فلان .
-
ناراحتی
1396/09/01 18:18
چاق شدم :( به خاطر غذای بیمارستان :( بدم میاد :( دو روز پیش غذا گرفتم هنوز سیرم :( از این ناراحتم که هشت با یه حالت خاصی بهم میگه چاق شدی :( از این بیشتر ناراحتم که چرا باید مطابق با خواسته ی اون رژیم غذاییم یا وزنم رو تغییر بدم :( اصلا تو کتم نمیره :( اصلا من دوست دارم چاق باشم :( بی تربیت تو که نباید انقدر واضخ به...