هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

ملکه ی من

یه مهمونی بودم چند وقت پیشا ، یه خانوم فوق العاده زیبا و خوش لباس و خوش هیکلی بود که یه لباس ماکسی بلند قرمز پوشیده بود و دستکش های گیپور مشکی دستش بود .

موهاش شنیون شده بود و یه تاج کوچیک طلایی رنگ روی سرش داشت .

دو تا دختر خیلی خوشگل دو قلو داشت که لباس پرنسسی سبز پوشیده بودن . اگه سفید بود مثه لباس عروس کوچولو بود :))

موقعی که همه دختر و پسرا رفتن دو تایی رقصیدن ، شوهرش اومد و ازش درخواست کرد باهاش برقصه .

شبیه ملکه ها شده بود . انقدر ظریف ، انقدر قشنگ ، انقدر هماهنگ دوتایی با عشق میرقصیدن که همه محو تماشاشون بودن .

انقدر قشنگ مرد با عشق و علاقه باهاش میرقصید و با موزیک برای خانومش لبخونی میکرد و بهش لبخند میزد .

واقعا دلم خواست جای اون زن باشم . یه ملکه ی تمام عیار .

من اون لحظه گریم گرفته بود ، یاد پری و دو قلو هاش افتادم ، یاد ماهی افتادم ، یاد نبکا ، یاد خودم و هشت... .

این هشت لعنتی اگه بود اگه بود ... .

مرسی اه

دوستان خواهشن به "رضو" رضا نگید  .

مرسی اه .

مال منه نبینم هیچکسی دورش بیاد

هروقت دابسمش شانیکو و مریان رو میبینم با اهنگ  مال منه محمد صالحی ، دوس دارم واقعا مال هم باشن :))

انقدر که این دابسمش قشنگه :))

سفر

یه سری از ادم ها رو در صفحات مجازی دنبال میکنم و لذت میبرم از اینکه انقدر دنبال سفر رفتن هستن .

یکیشون که عکاس و کارمندِ و مدام درحال سفر کردنِ اسمش "روزبه روزبهانی" یه مرد سی و شش هفت سالس و با دوستاش در حال سفر و عکاسیه .

اون یکی که فک میکنم اکثریت بشناسنش حوریه و علی هستن که قبل از اینکه کافه بزنن زیاد دنبالشون میکردم و هر پولی که درمیاوردن سفر میرفتن .

چند نفر دیگه ادمایی هستن که دائم السفر هستن . گردشگری کارشونه . میرن و فرهنگ شهر ها و کشور های دیگه رو مو به مو کشف میکنن .

دسته ی دیگه ای هم وجود دارن به نام "بینوایان" مثه من میشینن کنج خونه عکسای سفر بقیه رو لایک میکنن :/ 

ژانر ترسناک

جدیدا فیلم های ترسناک از جمله ی کلیشه ی مامانا الهام میگیره !! نفس نکش , چشماتو باز نکن , سر و صدا نکن , :)) کاملا مشخصه کارگردانش مامانه :))

ککه خوری

یادتونه گفتم دل من تنگ یه پسرک مو طلاییه ؟ 

دل من گوه خورد عاقو .

مژگان

یه مژگان نامی بود معماری میخوند . با دو تا از دوستاش یه وب ساخته بودن به اسم سه کله پوک . کنکوری شدن و رفتن رشته خودشونو خوندن و از هم جدا شدن .

مژگان معماری ازاد اورد .

از کتاب میگفت .

از شعر میگفت .

کیکاووس یاکیده رو خیلی دوس داشت .

کتاب بانو و کولی سایه فروشش رو خیلی دوس داشت .

دوس داشت کتاب رو با ویس یاکیده گوش بده .

از قالب های مژگان برای وبش استفاده میکرد .

موهاش مشکی و نه خیلی بلند بود .

اهنگای رستاک رو خیلی دوس داشت .

وقتی دلش برای کسی تنگ میشد ، میخوابید .

تک فرزند بود .

خیلی دوسش داشتم .

بو میدی

اکنون که در انبوهی از بوی رنگ و تینر کنج عزلت نموده ام چند کلمه ای برای شما می نگارم .

دارم خفه میشم عاقا خفه میشممممم.

دوووووس

+وقتی میگی فلان کارو بکن ، باشگاه برو ، دوچرخه نرو ، ... داری  اجبارم میکنی کاری که نمیخوام انجام بدم ، این مثه تجاوز به حق منه . اینطوری منو تحت فشار نذار . این حس مالکیتت رو کمترش کن .

- تجاوز دووووووس ^_^ 

+کووووفت :)) دیگه هر لحظه داری منو میکنی :)) بکش بیرون بابا :)) 

- بکنمت دووووس ^_^ 

+ :))


پ.ن:

اونایی که با "-" شروع شده ، منم :)

دلتنگ

دلتنگ پسرکی هستم که بوی موهای طلاییش منو مست خودش میکنه :( 

عشق همیشگی من این روزا که ازت دورم قلبم بیشتر از همیشه مچاله شده .

چشمام دنبال نشونه ای از تو میگرده و ذهنم فقط بهونه میخواد تا تک تک لحظات با تو بودن رو به یاد بیاره .

رد پای حضورت همه جا هست :( 

چشمات موقع کتاب خوندن تصویر مورد علاقه ی من بوده و هست .

عزیزم ! این ها رو از سر دلتنگی عمیقم دارم مینویسم و حتی نمیدونم چی دارم مینویسم .