یه مهمونی بودم چند وقت پیشا ، یه خانوم فوق العاده زیبا و خوش لباس و خوش هیکلی بود که یه لباس ماکسی بلند قرمز پوشیده بود و دستکش های گیپور مشکی دستش بود .
موهاش شنیون شده بود و یه تاج کوچیک طلایی رنگ روی سرش داشت .
دو تا دختر خیلی خوشگل دو قلو داشت که لباس پرنسسی سبز پوشیده بودن . اگه سفید بود مثه لباس عروس کوچولو بود :))
موقعی که همه دختر و پسرا رفتن دو تایی رقصیدن ، شوهرش اومد و ازش درخواست کرد باهاش برقصه .
شبیه ملکه ها شده بود . انقدر ظریف ، انقدر قشنگ ، انقدر هماهنگ دوتایی با عشق میرقصیدن که همه محو تماشاشون بودن .
انقدر قشنگ مرد با عشق و علاقه باهاش میرقصید و با موزیک برای خانومش لبخونی میکرد و بهش لبخند میزد .
واقعا دلم خواست جای اون زن باشم . یه ملکه ی تمام عیار .
من اون لحظه گریم گرفته بود ، یاد پری و دو قلو هاش افتادم ، یاد ماهی افتادم ، یاد نبکا ، یاد خودم و هشت... .
این هشت لعنتی اگه بود اگه بود ... .
الهی همیشه کنار همدیگه خوشبخت و شاد بمونن..
الهی آمین...
آفرین به اون مرد.واقعا کم شدن این جور مردا.
ای جاان دو قلو
من خودمم یه قل ام
اخی...تو یه قل دوقلی :))
هشت به گا رفت ...
اون روزا تا میگفتند هفت جوابشون بود هم کش که رفت
در جواب هشت هم می گفتند هم کش تا رشت
یاد من نیفتادی؟
نه
از ما که گذشته محیاجون
الهی که شاد و خوشبخت باشن و هیچوقت هیچ طوفانی زندگی شون رو خراب نکنه.