هر دو ناخوش احوالیم ، من دچار سردرد بدی شدم و هشت هم یکم دچار سرماخوردگی خفیف شده .
سوپ خیلی دوست داره مامانش درست کرد ، ولی نمیدونه من سوپ دوست ندارم :( از اون بدتر مثل مامان من معتقده سوپ خودش غذاس نه پیش غذا :((
خلاصه ناهار یک ملاقه سوپ در کاسه ای کوچک خوردم و گرسنمه :(
به هشت هم که نمیشه نزدیک شد ،چنان گارد گرفته کسی نمیتونه از دو متریش رد شه !! اگر بر فرض محال در حال گذر و تردد در خونه عطسش بگیره ، دست چپشو حلقه میکنه دور بینی و دهانش و تا فرق سر فرو میره در مفصل ارنجش و با یه حرکت نینجایی با دست راست و پای راستش همه رو شت و پت میکنه که خدایی ناکرده ویروسی از دهنش نپره اینور و اونور !!
هر نیم ساعت یه بار هم دو تا ماسک عوض میکنه میگه آلوده شدن .
بوخور اکالیپتوس هم که خدا نگیره ازش خفه شدیم بابا.
چای لیمو و عسلشون هم که نمیدونم چند ساعت یه باره ولی میل میکنن و معتقدن هر کی گفته خاصیت عسل با چای از بین میره چرت گفته :/
پنجره رو هم دو ساعت یه بار باز میذاره ویروس ها و عفونتا رو بشوره ببره !! :)) ناموسن :))
دیگه قانع شده که به جای اینکار اسفند دود کنه بچرخونه توی اتاقش .
فقط کم مونده ما رو ضد عفونی کنه .
آب لیموی تازه و پرتقال و نارنج رو هم باید بذارن بیرون براشون تا گرم بشه و میل کنن :/
گفتم اینجا رو کرده سونا ؟! عامو من لبو آبپز شدم :/
اونوقت من سرما میخورم نهایت نهایت نهایت لطفی که به خودم میکنم اینه که دو تا قرص اکالیپتوس میذارم روی زبونم تا آب شه ، یکی دو تا هم کلد استاپی ، استامینوفنی ، ادولت کلدی چیزی اگه دم دست بود نامنظم میخورم یه حالی داده باشم به خودم :/
*مثل هشت باشید .