امروز رفتم و به مادربزرگم یه سری زدم مامانم میگفت حالش خوب نیست .
من فک میکردم الان رفته توی اتاقش و خوابیده روی تختش و کیسه ی اب گرم گذاشته روی سرش !!
ولی رفتم و در رو باز کرد و چای دم کرد و میوه و چیزکیک اورد .
کنار هم میوه و چیزکیک و چای خوردیم و دو ساعتی خوش بودیم ^_^
ازش خواستم مراقب خودش باشه یه شکلات فندقی از شکلات خوری کریستال روی میزش برداشتم و اومدم :)