انقدر کتاب کتاب کردم که :)) داشتم میومدم خوردم به یه میز بزرگ پر از کتاب و با نوشته ی پنجاه درصد تخفیف
و از اونجایی که مستحضرید کتاب قیمت خون منو شماست الان، خیلی ریز و سوسکی از تحریم در اومدم و چند تا خریدم.
به بزرگیخودتون ببخشید دیگه پیش این اقای نویسنده/مترجم/ویراستار بودم بوی کتاب بهم خورده بود و هوس کرده بودم نتونستم جلوی خودمو بگیرم.
پ.ن:
به نحوه ی حفاظت و نگهداریش احترام میذارم و بسیار هم برام قابل احترامه. جلوی کتابخونه ش وایسادم یکی از کتاب هاش خیلی چشمم رو گرفت ازش پرسیدم این همون کتاب فلانه؟ گفت اره. چند تا سوال در موردش پرسیدم و گفت خب برش دار خودت ببین
دیگه دلش سوخت برام :))
این کتاب چند جلدیه، اون زمان که من دانشجو بودم نزدیک یه تومن بود، خیلی گرون محسوب میشد و من حتی سمتش هم نرفتم.
پ.ن۲:
کتاب ها رو که میخواستم بخرم فروشنده یه دختر جوون و به احتمال زیاد دانشجو بود، داشت پیتزا میخورد و دست میزد به کتاب ها.
چند تا کتاب انتخاب کردم و ایشون برشون داشت و چند دقیقه ای توی دستش نگهشون داشته بود تا حساب کنه، اه اه کتابام بوی غذا و بوی گند پنیر گرفت.
گفتم میتونم عوضشون کنم؟ گفت بله حتما. منم از همون کتاب ها یکی دیگشون رو برداشتم.
دیگه از این به بعد فقط با دستکش :)))
پ.ن۳:
چند نفرو در فضای مجازی اسمشو نبر پاره کردم، متاسفانه اون پسره هم جزوشون بود و اخرش گفت چرا انقدر عصبی هستی یکم استراحت کن :*
خشمم فرو خورده شد.
***کامنت هاتون خیلی برام ارزشمنده، با همین کامنت هاست که باهاتون ارتباط میگیرم و قربون صدقتون میرم :* تنتون سالم سرتون سلامت :*