تمام این مدت که دارم میمیرم و زنده میشم و استخون اب میکنم و کسی نیست کنارم و بشدت احساس تنهایی میکنم و حالم زاره فک میکنید چی شده؟دعوای سنگین میکنم پیرزن خفه میکنم یقه به یقه میشم کتک میخورم اررررررره چی فک کردید؟هربار از یه بدبختی حرف میزنم و میگم اوضاع داغونه کائنات برمیگرده میگه دلخوش به این مقدار نباش عزیزم بازم هست.فقط منم که چون زورم نمیرسه پرت میشم یه گوشه؟
محیا نمیدونم چی داره بهت میگذره
ولی متوجه شدم که اوضاع بهم ریخته و از کنترلت خارج شده
لطفا بازم دووم بیار
یکم دیگه تحمل کن تا این موج بگذره.):
گاییده شدم
نه محیا جان، واقعیت اینکه: سه پلشت آید و زن زاید و مهمان ز در آید
ها
واااای که چقد این پست وصف حال من بود!!!! دو ماه تو بستر و درست زمانی که خواستم کنار بیام کرونای کثافت به بدترین حالت ممکن. یعنی بد و بیراهی نیست که نگفته باشم