حرف زدن راجع به احساساتم جدیدا خیلی برام سخت شده
نمیتونم بگم چمه و چی میخوام و درون خودم هَمِش میزنم
از اضطراب میمیرم ولی حرف نمیزنم سعی میکنم بخوابم ولی خوابم نمیاد
جدیدا انقدر گلوم فشار داده شده نمیتونم راحت اب دهنم رو قورت بدم و همش میپره توی گلوم :(
همین روزا خفه میشم :)))
دلم میخواد برم و برنگردم
دلم میخواد این اضطراب و کمال گرایی بی پایان رو کنار بذارم
چی توی بچگی به خورد ما دادن که همیشه فکر میکنیم یه چیزی کمه؟همیشه یه چیزی برای کمبود پیدا کنیم و براش غصه میخوریم
دلم میخواد برم، فقط برم و نباشم
هیچی ارومم نمیکنه، نه سفر نه دورهمی نه کار نه تنهایی هیچی هیچی مطلقا هیچی
دارم غرق میشم و راه نجاتی نیست
ببین
تو ماشین نیستی لوازم یدکی داشته باشی خراب شدی تعویضت کنیم
یه دونه بیشتر ازت نداریم
باید بیشتر مراقب خودت باشی
اینقد اینجا مینویسی برای اینکه اضطرابت کم شه نه که حالت بدتر شه
حال آدمی مثه حال ماه میمانه گاهی خیلی کم رنگ و باریک گاهی درخشنده و سرحال
بی شعور کم به خودت بتاز
بذا یه فصل تنبه ات طلبت بابت این خودآزاریت
واقعا دیگه رمقی برام نمونده، معده هم داغان
به نظرم تو پیش یک روان شناس باید بری. از دید مای خارجی شبیه یک اسب رام نشدنی هستی که فقط جفتک میزنه و یک آرام و قراری نیاز داره
خیلی عجیبه که یادمون دادن همیشه همه چی باید بدون هیچ عیبی باشه. کوچکترین مشکل برامون بزرگترینه
یه بار دیگه هم گفتم ،سرت رو بذار رو شونه هام،خوابت بگیره.
ریلکس کردن بدنت تا اضطرابت فروکش کنه از دست خودت ساخته است و بس.
قبل از ریلاکس کردن دستات،باید مشت شون کنی ،(با هم, هر دو دست را )و اونقدر بفشاری ،انگار یه اهن تو مشت ات است ؛ولی میخوای مث پنیر، از اون آب بچکه .بعد رها کنی تا دستت خستگی در کنه.
اما پاهات.
باید پاشنه پا را، رو زمین، آن چنان فشار بدی؛ انگار زیر پات شن است و جا میذاره.بعد دوتا پاشنه پا را رها کنی، خستگی در کنند.
و اما چانه.
چانه را آن چنان به استخوان سینه فشار بدی؛ انگار قادر است ،استخوان سینه را بشکافد و واردش شود ؛بعد رها کنی .عضلات گردن بعد از رها کردن, نفس راحتی میکشن و راحت میشن.
عضلات کف لگن را هم انقباض بده ؛محکم و سفت و رها کن.
هر تمرین پنج بار یا سه بار
خستگی در کردن عضله ها بعدش در حالت ریلاکس شدن ,انگار نعمت خدادادی است.(انگار خدا دنیا را بهشون داده)
عملا, تو می تونی این کارها را بکنی؛عزیزم ، تا اضطراب و تنش عضلانی ات بهتر بشه.
من به جای تو نمی تونم اینکار را بکنم.
ای تو ماه بی تحمل،تو عزیز دلمی،تو چشات نشینه شبنم،تو عزیز دلمی
خیلی حرص میخوری
حرف هم ک گوش نمیدی
اینقد هم دنبال مطالب علمی نباش
علم اگر بدرد بخور بود دانشمنداش باید تو رفاه میبودن نه که برده و زیر دست پولدارا
حرفت را بزن-چایت را بنوش-نگران فردا هم باش نه اینقد
همه ی انسانها این رنجها رو تجربه می کنند و فقط مختص شما نیست !!!
فلسفه ی این رنجها این هست که در اثر این فشارها
یا کمالی در انسان ظاهر میشود
یا کمالی در انسان زایل میشود
پ.ن
فکر کنم تراویس دومی رو انتخاب کرده
پ.ن
راستی در مورد برخورد صحیح با افراد اجتنابی
چگونه میتوانیم تاب آوری خود را افزایش دهیم و به فنا نرویم !!!!!
سپاسگزارم
خدا توی قرآنش گفته کسی که از یاد من روگردان باشه معیشت ضنک خواهد داشت. چقدر تایم میذاری برای انجام دستوران واجب خدا توی شبانه روز؟ چند رکعت نماز ؟؟
آدمیزاد یه روحی داره که جز با ارتباط با خدای یگانه آروم و قرار نمیگیره.
خدا رو بیار توی زندگیت محیا
آرامش دل میگیری
وگرنه هرچی هم که بدوی هیچ نخواهی رسید
عزیزم با کی کار داری؟
پاهاتو دراز کن، زیر کتفت یه بالش بذار. سرت اویزون باشه از اون طرف بالش.
بدنت رها باشه.
هیچ انقباضی تو بدنت حس نکنی.
گویا یه پر کاه هستی که رو آب افتاده و آب داره اونو به هر طرف که خودش بخواد؛ می بره.و تو اهمیتی نمیدی چه بر سر اون پر کاه میاد.
با خودت بگو انگار دارم نفس می کشم.خدا را شکر .تنفس ات را عمیق کن.
کم کم دستاتو مشت کن.رها کن.دوباره مشت کن.بازم رها کن.از اینکه این اختیار را رو تنت داری شکر خدا کن.
حالا پاشنه های پات رو به زمین بفشار ؛بعد رها شون کن .دوباره تکرار کن .عالیه . سه باره تکرار کن.
حالا استخوان پس سری ات را به زمین بفشار . گردنت این فشار را اعمال می کنه، حالا رهاش کن، دوباره و سه باره این حرکت را تکرار کنی هم خوبه.
چاره نداریم عزیزم .زنده ایم و آدم زنده باید زندگی کنه.
مراقب معده ات هم باش.آب جپشیده خنک شده بنوش .تا اسید معده ات رقیق باشه،اذیت نکنه.بوس
عزیز یه روز میفهمی تو برای این زندگی نه تنها کم نبودی بلکه زیادی هم بودی!
برعکس هم همینطور!
نه تنها زندگی برات کم نبوده بلکه برات زیادم بوده!
چی گفتم:)))
منظورم اینه که اصلا اون زندگی کاملی و خود کاملی که ما دنبالش میگردیم معنی نداره چیه بابا بریز دور!:))
ها عامو شل کن