اولش که دیدمش نزدیک بود بغلم کنه از خوشحالی :))
رفتیم تکسین .
بد نبود ، حوصله ای که نداشتم یکمش برگشت .
یکم حرف زدیم و گفتیم و خندیدیم و دستش انداختیم .
ریحانه بهش گفت تو باید سور میدادیاااا .
خندید گفت چشم .
موقع سفارش دادن که شد گفت هر چی دلم بخواد سفارش بدم ؟! گفتم اره هرچی میخوای سفارش بده خودتو بترکون که دیگه از این غذا ها خبری نیست :))
موقع حساب کردن اومد جلو و گفت نه و من نمیذارم ، ما قبول داریم این شام به نیت شما و فلان .
گفتم باشه بابا یه شبه ورشکست نمیشم .
چقدر دلم برای ریحانه تنگ شده بود . انقدر این بشر خوب و کیوت که دوس داری قورتش بدی .
مهربون خوشگل :*
بعضی مراسما و مهمونی ها هستن که واقعا نه حالشو داری و نه حوصلشو ، ولی به رسم ادب و عزت و احترامی که برای طرف مقابل قائلی مجبوری بری .
اتفاقا اسم نامزدم ریحانه س
اره خوشگل و مهربونن ..
واقعا اسمشو دوس دارم مث خودش
خانومم با احساسه
خوبه ، خوش گذشته ؛)
ایشالله سور تخصص رو بدی ؛)