حسی که من به تراویس دارم مثل حس یه دختر بچه ی پنج ساله س که تا ژان والژان رو میبینه میدوئه طرفش و بغلش میکنه و از گردنش آویزون میشه و براش کل اتفاقات اون روزو تعریف میکنه مثل افتادن ابنبات پرتقالیش توی جوب آب یا مثلا دعوا کردنش با پسرای کوچه :/
*گفتم در جریان باشید .
*ادبیاتمون کاملا معمولی مثل وقتی که اینجا مینویسم البته بدون بی ادبی .
*به صداقت همون بچه ی پنج ساله.
*دوستای خیلی خوب خانم هم دارم .
اگر دوست داری آیدی تلگرامت رو بده تا با هم چت بکنیم ببینم درد و مرضت چیه
ناراحت نشی گفتم ببینم مرضت چیه
هر جور راحتی.منم اتفاقا دوست ندارم طرفم بفهمه.فقط چون امشب رو میتونستم چت بکنم گفتم اگر مایل بودی فقط امشب رو چت بکنیم و گرنه منو چه به این غلطا.
حالا چرا ناراحتی؟؟چی شده؟
منم هستما
حرفی نیست
مگه تراوویس هنوز وب داره؟ خیلی دوست داشتنی بود
تو حتی تو لیست بر و بچ تراویس هم نیستی محلتم نمیذاره