هشت میگه بریم مسافرت با هم ؟ خودمون تنها هیچکس دیگه هم نباشه . بریم یه جایی که فقط خودمون باشیم . خودمون دوتا.
یه جهان عاری از آدم میخواد :/
خسته س کلافه س بی قراره ! و من اصلا این همه پریشونی رو درک نمیکنم . یا باید گرسنه ش باشه یا خوابش بیاد که من بیشتر احتمال میدم خوابش میاد .
ضایعه س بی قراره ها ، بعد میگم چرا بیقراری ؟! میگه عه تو از کجا فهمیدی ؟!
میگم خیلی تابلوئه .
میگه بریم .
میگم یکم صبر کن ننه ت پاشه بره میریم .
میگه خب شامو بکشید بریم زودی .
هیچی دیگه مثه مرغا رفتیم شام کشیدیم و خوردیم و الانم نشستن برای چای بعد از شام و کم کم میخوان پاشن برن .
هشت هم همچنان مثه گوشی روی ویبره بی قراره البته یکم بهتر شد بعد از شام فک کنم گرسنش هم بود :)) فقط میخواد بخوابه.
یکم دپ بود .
اصلا کلا همینه واقعا دوره هایی از افسردگی رو داره .
دفعات اول یه پسره بود یادم نیست اسمش چی بود ولی کامنت گذاشته بود بغلش کن . من فکر نمیکردم دوست داشته باشه بغل بشه . ولی خیلی خوب جواب داد البته از بی قراریش کم نکرد ولی کمک کرد بخوابه .
مسافرت رو برو. خیلی خوش میگذره ها
بغل رو تو نسخه هایی که برا بیمارات می نویسی حتما تجویز کن برا هر دردی دواست :))
همیشه می خونمت دختر...نوشته هات رو دوست دارم،
خب پسرا اخلاقای هم را بهتر میدونن
مثل ما دخترا