عاقا شام درست کردم چه شامی چه شامی به به چه چه .
اصن ترکوندمااااا . خودم مونده بودم چی شد اینجوری شد .
کلی هم تعریف و تمجید شنیدم چه دستپختی داری و من باورم نمیشه تو حتی دست به سیاه سفید زده باشی و فلان و این حرفا.
دیگه اینکه هر دو بشدت خوردیم و سنگین شدیم .
کنارش یه سس سیر مشت هم درست کردم که باهاش سرو بشه عاقا اصن کولاک شد .
یه عالمه هم سالاد کاهو درست کردم (کاهو خیلی دوست دارم) و زدیم بر بدن .
پ.ن:
عکس کوفته ای که قبلا درست کرده بودم نشونش دادم (از بچگیش تا الان کوفته نخورده بود)بعد پرسید با برنج میخورنش ؟! یعنی حجمی از خنده که من اون لحظه کنترل کردم هیچ جای دیگه کنترل نکردم :)) مثه این پسربچه های تخس کلاس اولی که از معلم سوال میپرسن :))
یه بارم توی یه بازی انلاین جایزه گرفته بود میگفت این جایزه هامو میبینی ؟ (کنار یوزرش کلی ستاره و اسمایلی و این چیزا بود) مال من از همشون بیشتره . وای خدا ینی اینجا دقیقا مثه پسر بچه های پنج شش ساله ی خیلی تخس بود که از همه بیشتر پولک و ستاره گرفته :)) مرده بودم از خنده :)) مرتیکه سی سالشه خجالت نمیکشه با دوتا برچسب و پولک مجازی ذوق میکنه :))
به به کدبانو.
حسابی داری هنرنمایی میکنیا.
این پسربچه ی شیطون درون این مردای گنده دل آدم را میبره
مردادیه؟
مرسی که میخوای معاینه م کنی
ببین گوش راستم یه حالتی شده که وقتی روی گوشم میخوابم، یعنی روی دنده راست میخوابم ، سمت راست صورت و گوشم روی بالش فشار داده میشه، حس میکنم گوشم میچسبه به هم دیگه و میگیره... البته یک هفته قبل اینطوری که میشد بعد از یکی دو ساعت انگار ول میکرد... اما الان دو روزه همیطوریه... حس میکنم یه پرتغال کوچولو روی قسمت بناگوشم هست...
نمیدونم درسته یا نه ولی یه بنده خدایی میگفت مرد ها هیچ وقت بزرگ نمیشن