هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

ما لوستر نداریم خیره شیم بهش

خوابیدم روی تخت و خنده م بند نمیاد

از اون روزایی که کم پیش میاد و بعیده برام

نظرات 1 + ارسال نظر
بهشت 1401/04/25 ساعت 07:38 http://nochagh.blogsky.com

تو دارایی های بهتری داری.
خوشحالم که لبات به خنده وا شده.
بعد از اون دلتنگی شبانه ات که بیان کرده بودی ،این خنده می چسبه.
امیدوارم همیشه خبرمان کنی که دلت واز شده.
نمی دونم چرا اینقدر دوست داشتنی به نظرم میایی.
احساس می کنم ببینمت چندان به چشمم نیایی؛اما نوشته هات جذبم می کنه.
نوشتن کار بسیار خوبیه که خدا را شکر تو می کنی.
بعضی ها در حال مردن اند؛ولی دست شون به نوشتن نمی ره.خودم هم دیگه نوشتنم نمیاد.قبلنا بیشتر به نوشتن رو می آوردم.
یه چند تا آدم اومدند پیام هایی در قالب کامنت برام گذاشتند که مردد شدم بنویسم.
وقتی از مامانت می نویسی؛ خودمو جات میذارم و به مامانم نگاه می کنم.ولی در پست قبلی که نوع تربیت فرزند بود ،خودمو جا مامانت گذاشتم و از خودم بدم اومد.یادم اومد پسرم را که دامپزشک است به خاطر خریدن یه اسباب بازی با پولای عیدی اش چقدر تحت فشار گذاشته بودم فقط و فقط چون مستقل تصمیم گرفته بود و منو در جریان تصمیم خود نگذاشته بود.زنگ اش زدم و کفتم میدونی چرا فلان رفتار را می کنی با من؟چون من در کودکی فلان رفتارم با تو استباه بوده؛با مهربونی گفت ؛به دلت بد راه نده خودمم بابا بشم ممکنه چنین رفتارهایی داشته باشم،به گذشته ات بر نگرد.حالا که باهم خوبیم را عشق است.

خدا حفظشون کنه و همیشگی باشه احساس بینتون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد