هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

ضعیف

من بسیار بسیار ادم جسوری بودم جوریکه یکی زر مفت میزد با خاک یکسانش میکردم تا دیگه از این گوه ها نخوره.

بسیار زبون تیزی داشتم موقعیت رو میشناختم و ضربه رو به هدف میزدم.

فوق العاده اعتماد به نفس بالایی داشتم و اعصاب فولادین برای کل کل و تخریب بقیه (یه جورایی بی کله)

گذشت و گذشت زمونه کاری کرد با من که کسی یهویی بی هوا اسمم رو صدا کنه میترسم.

صداهایی مثل باز کردن نوشابه ی قوطی منو میتونه از جا بپرونه.

من جون مبارزه ی تن به تن ندارم دیگه دلم میخواد یکی باشه پشتش پناه بگیرم دوست دارم گریه کنم.

وقتی جایی پرتنشه یا دعوا میشه میترسم و دوس دارم کسی باشه بتونم بغلش کنم بهش پناه ببرم.یکی که ازم محافظت کنه.

من قبلا انقدر ضعیف نبودم جاهایی به زور و به اجبار خانواده محدود شدم و جاهایی به زور و اجبار فرهنگ و تربیت سنتی محدود شدم (احترام به بزرگتر و هرعنی گفتن نباید رو حرفش حرف بزنی) و انقدر این جنگ تن به تن نابرابر که من کاملا تا تهش میرفتم بالاجبار محکوم به شکست شدم که دیگه فرو ریختم.

دیگه ترسیدم.

دیگه فهمیدم من اون ادم قبلی نیستم.

شدم خونه خرابه.

ویرونه های یه کاخ که قبلا قدری بود واسه خودش.


پ.ن:

دوستان اینجا خونه ی امن منه. یعنی خود خود خود درون منه. جایی که هیچ جا به هیچ عنوان من نقابم رو درنمیارم. اینجا همون کنج یواشکی است واسه من.

چیزی که اینجا هستم هیچوقت اون بیرون نخواهم بود.





نظرات 2 + ارسال نظر
سما 1400/08/21 ساعت 23:41

من ازت خوشم میاد.خیلی بی پرده مینویسی ولی منم یه وقتا حرفای تو از ذهنم میگذره
امیدوارم روزگار بر وفق مرادت بچرخه

قربونت.

امید 1400/08/22 ساعت 10:30

منم یک مدته میرم مشاوره برای مشکلات فکری که ولم نمیکنه
یک هفته ای هست بهم قرص داده
الان عجیب تو رانندگی میترسم و با سرعت کم تو لاین سمت راست حرکت می کنم
فکر نمیکنی مال این قرصهای اعصاب باشه

من قرص نمیخورم.
پیش روانپزشک نمیرم درواقع.
روانشناس بود که انقدر گاو بودن و تحت تاثیر ارزش ها و عقاید خودشون حرف میزدن که نرفتم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد