یه پیرمرد نازنینی بود که بساط واکس کفش خودشو کنار تیربرق پیاده رو پهن میکرد . کنارشم یه حلبی که توش چوب آتیش زده بود میذاشت و کارشو میکرد .
همیشه من از کنارش رد میشدم حس خوبی بهش داشتم .
یه کت بلند مشکی میپوشه و یه کلاه بافت مشکی سرش میذاره . ریشاش هم سفید بلند و بهم ریختس .
امشب از کنارش رد شدم و بساطشو دیدم اما خودش نبود , سر چرخوندم و دیدم یه پیرمرده با همین مشخصات رفته زمین خاکی اون نزدیکیا و پشتش به منه و شلوارشو کشیده پایین و داره کارای شخصیشو انجام میده .
سریعا فاصله گرفته و محل رو ترک کردم :/
این همه مغازه دور و برته خب بیشعور :/ تو خیابون اخه ؟!
الان دیدت نسبت بهش تغییر کرد و از نازنینی در اومد
از این به بعد هر وقت از پیشش رد میشی صحنه ی جیشش میاد تو ذهنت
وای نمیتونم جلوی خنده ام رو بگیرم
خدا دلتو شاد کنه ان شاء الله... اول صبح حالم گرفته بود دلشاد شدم
نگووووو یادم میاد مشمئزطور میشم :/
عزیییزمممممم :*** :)))
هفت میشه آدرس پیج دخترعمه اتو بذاری کار چرم انجام میداد
عاری عزیزم .
اینستاش : https://www.instagram.com/leather_zip/
کانال تلگرامش : leather_dast_dooz
اکثر مغازه ها سرویس بهداشتی ندارن. اونایی هم که دارن متاسفانه اجازه استفاده به غیر را نمیدن. وگرنه مطمین باش خودشم خوشحال نبوده و از ناچاری این کار رو کرده.
شاید