چقدر پر از خشم سرکوب شدم .
پر ازخشمی که هر روز و هر روز درون من رشد میکنه و بیشتر میشه .
از اون خشما که فقط با سکس خوب میشه .
پر از عصبانیتم .
مخصوصا وقتی این زنیکه ی شمالی رو میبینم . با اون قد بلند و هیکل دیلاق و درازش و چشمای شهنه و دماغ عقابیش و ابروهای فوق نازکش و اون ارایش مزخرف و بیخودش و با اون لهجه ی زشت و صدای جیغ و نخراشیدش .
با اون تیپ خز وایساده جلوی من و انگشت اشارشو تکون میده و صدای نکرشو انداخته توی گلوش و اینجا رو گذاشته روی سرش .
حالم از هر چی شمالیِ بهم میخوره .
سلام.
اولین باره میام اینجا. به نظر میرسه سعی میکنی روزمرگی هاتو مینویسی و حرفای دلت . وقتی حدیث نفس میشه زیباست.
راستی یادمون باشه که خشم و عصبانیت مثل تیر دو شعله اس که شعله اول به سمت خودمون پرتاب میشه.
پیروز باشی
ممنونم لطف دارید
میزدی توی دهنش کاری نداش که
:/
سوال برام درست شد!
جان
واقعا چرا اینجوریم ک خشم و غم به سمت سکس سوقمون میده و آروم میشیم
هوم