اگر انقدر پایبند اخلاقیات نبودم ، اگر میدونستم طرف مقابلم فکر بدی راجع بهم نمیکنه ، لحظه ای معطل نمیکردم میرفتم پیش علی ، بغلش میکردم باهاش حرف میزدم و بهش میگفتم چی به سرم اومده .
ذهن من پر از فکر های احمقانس ... .
جیم جیم علی رو دیده بود ، تنها . رفته و سلام کرده .
علی هم جوابشو خیلی گرم داده .
علی از اون مرد های عاقل و اهل مطالعه و عینکی .
از اون هایی که با صدای دوبلور مانندش دل هر زنی رو میبره .
نمیدونم چرا احساس ضعف و ناتوانی دارم . درونم میگه کاریش نمیشه کرد کاری نمیتونی بکنی میخواد بره و تو هم همینقدر ضعیف و ناتوانی که این بلاها سرت بیاد .