هر موقع استرس شدید داشتم یا چیزی اعصابم رو خورد کرده بود میرفتم بغل هشت .
مجازی و غیر مجازیش مهم نبود ، من آروم میشدم .
اگر پیشم بود که بغلم میکرد حواسمو پرت میکرد باهام حرف میزد و ماجرا تموم میشد .
اگر نبود بهش زنگ میزدم و بهش میگفتم هشت بغل :(
اونم میگفت بیا بغل .
به همین تباهی من آرامشم برمیگشت .
باهام حرف میزد و میپرسید چی شده و مسئله تموم میشد .
حالا من از وجود خودش مضطربم .
نمیخوام ببینمش ... .
نمیخوام باهاش رو به رو شم .
میترسم از شنیدن اینکه بگه نمیخوامش . میترسم برگرده و به خودم بگه نمیخوامت .
حالم خوب نیست .
از موضع قدرت برخورد کن. خودتو ضعیف نشون نده. اگه گفت نمیخواد توام بگو اتفاقا منم موافقم که مناسب هم نیستیم.
هفت..میدونم خیلی سخته، میدونم خیلی استرس داری، منم این روزارو گذروندم ولی خواهش میکنم خودتو نباز.
بخاطر همین سختیش بیشتره دیگه....
کسی که یه روزی آرامشت بود حالا خودش شده مخل آرامش!
عزیزدلم محیایی
بیا بغلم گلم...
هفت عزیزم آروم باش و به خودت حرفای خوب بزن
نترس، تو شبیه ترس نیستی
کاری از دستم برات بر نمیاد جز دعا و امید به حل مشکل به بهترین و دلخواه ترین حالت برای تو