هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

:))))

یه پسر بور و قد بلند داریم که چشمای درشت قهوه ای رنگ داره یکم خود شیفتس و حال میده ادم یکم اذیتش کنه .

میرم کنارش و بهش میگم اقای فلانی رو میشناسید ؟

میگه همون پسر سیاهه قد کوتاهه ؟ :)))))

من کلا خوشم نمیاد کسی رو اینجوری به یاد بیارن یا ازشون یاد کنن .

میگم نه قدش کوتاه نیست ، بله ورزشکارن یکم سبزه ی بانمکن .

میگه اره چند ماهه نامزد کرده و فلانه .

میگم خیلی جدین و باسوادن (اصلا با سواد نیست :)) خیلی هم با  هم لجیم و خیلی هم اطلاعات به رخش میکشم :)) ببین اون چیه که من اطلاعاتمو به رخش میکشم :)) .)

یکم حرف زد رفت :)) خیلی ازش تعریف کردم کو...ن واسش نموند ناموسن :))

دکتر آرمان

اهنگ تیتراژ شروع سریال همه ی بچه های من رو خیلی دوست دارم . اصلا کلا من عاشق این سریالم :) 

هشت خوب شد و رفت . کاش کوفته ها رو هم میدادم ببره :/ 

والا نخورم مریض شم ؟! اون الان خورده بدنش مقاوم شده :))

خیلی خوب بود این دو روز هشت اینجا بود . البته مداوم نبود خجل میگشت .

کلی چارت و پرونده و آز دارم که باید بخونم و تقسیم بندیشون کنم ولی حسش نیست امشب :)) ایشالا فردا :)) 


ب.ر.ن:


دلم برای جناب آقای دکتر آرمان تنگ شده :( خیلی زیاد :( 


گاسترو انتریت

عامو میگم این هشت دلش درد گرفته ، به نظرتون نشستن دست هام در درست کردن کوفته ها تاثیری داشته ؟! 

جالبه میکروب ها چقدر مقاوم شدن در برابر نقطه جوش آب ! 

فکر کنم دچار گاسترو انتریت هم هست اخه نشسته کنار در تا بدوئه بره دستشویی .


پ.ن:


بدم میاد از این مردهای تیتیش :| عامو دو تا میکروبه دیگه برای بدن لازمه :/

کوفته

عاقو یه کوفته درست کردم جووووووووون .

خوشم نمیاد وسطش تخم مرغ میذارن  . دفعه ی پیش آلو جنگلی  و زرشک گذاشتم :)) نظرتون چیه دفعه ی بعد گوجه سبز بذارم :)) 

کوفته هایی که درست میکنم خوشمزه میشن بشدت . گفته بودم هشت چون مامانش کوفته دوس نداشته کوفته نمیخوردن ، منم مامانم دوس نداره خودم خیلی دوس داشتم رفتم سراغش یاد گرفتم .

یه بار که ناهار اینجا بود اون اول اولا ، خیلی خوشگل تزیین کرده بودم سفره و غذا ها رو مامانم گفت عادتش نده فکر کنه مهمونه اونوقت تا اخرش باید همینجوری باشه . منم دیگه مثل وقتی مهمان داریم سفره رو تزیین نمیکنم فقط غذا ها رو تزیین میکنم.


بعضیا

دیدین بعضی ها یه چیزی میخوان بگن بعد پشیمون میشن ؟ 

انقدر بدم میاد از این حرکت .

بعد دیدین اینایی که میدونن از چی بدت میاد ولی اصلا ملاحظه نمیکنن و کار خودشونو میکنن ؟

برن بمیرن اصلا :|

عنتر ها

هفت صبح گوشیش الارم زد بیدار شدم خاموش کردم الارمشو .

دیگه مگه خوابم میبرد خودش مثل خرس قطبی خوابیده بود .

یه ساعت بیدار‌بودم دوباره خوابیدم .

نه و نیم بیدار شدم دیدم بیداره لباساشو عوض کرده . 

صبحانه درست کردم مامانمو بیدار کردم و صبحانه خوردیم .

ظهر قراره ناهار رو بیرون باشیم :)) (چیز هم خودتونید :)) )

دوستم حالش خیلی بده ، دعوتش کردم ناهار با ما باشه .

این جمله ی "هیچی دیگه برام مهم نیست" رو خیلیا شنیدیم . این جمله سراسر درده . یعنی بدترین اتفاق هم نمیتونه اشکشو دربیاره ، چیزی خوشحالش نمیکنه ، خلقش ایستا پایینه نه بالا میره نه پایین تر . باید بهش رسید مثل روز اولش بشه .

از رکبی که خورد ناراحته از اینکه ارزوهاشو با اون ساخت و اون رفت ناراحته از بی معرفتیش .

خدا رو شکر که الان فهمید ، پس فردا با دو تا بچه میفهمید چی میشد .

نمیخوام بدبینتون کنم نسبت به دوست پسرتون . ولی من زیاد دیدم پسره درسته مدت زیادیه دوس دختر داره بالای چهارسال . عاشقش هم هست بشدت .

ولی همزمان با دخترای دیگه هم رابطه جن.سی داره . هرچند که اون دخترا فقط برای یک شب باهاشن . 

اما خب این موجودات عجیب پس از ازدواج دیگه شرکای جن.سی  متعدد نخواهند داشت . (عنترا) البته این کیس هایی که من دیدم اینجوری بودن شاید بقیه پس از ازدواج هم بی بند و باری ج.نسی داشته باشن .

سه کیس این شکلی دیدم (همکار) همشون همین وجه اشتراک رو داشتن .

فاز

امشب دوس پسر سابق تلگرام پی ام داد !! من باید این سیمکارتو بندازم دور :/ 

خیلی عادی جواب دادم ، حالمو پرسید تشکر کردم . نمیدونم فازش چی بود .

من ماه ها بعد از اینکه با این اقا کات کرده بودم ازدواج کردم بحث خیانت و اینجور چیزا نبوده .

هشت روی تختم خوابیده . خوابش میومد . لباساشو عوض نکرد همونجوری خوابید . 

وقتی اینجوری میبینمش منم خوابم میگیره .

حالا رفته روی تخت من خوابیده من چیکار کنم :( 


*همیشه برام سوال بوده لباس های کسی که خوابیده رو چطور در میارن و عوض میکنن بدون اینکه بیدار شه !! این فیلما چرا بر اساس واقعیت نیست ؟! :))

انگشت

با اصرار زیاد از مامانم خواستم فردا ناهار دعوتش کنه که فردا نرم خونشون .

مامانم همش میگفت زشته من این کارو نمیکنم ، فکر میکنن مشکلی هست که خونشون نمیری. انقدر مخ هشتو بکار گرفتم و روی مخ مامانم راه رفتم تا اون چیزی که خواستم شد بالاخره .

به هشت گفتم باید برم حمام و پانسمان انگشتمم هست دوس ندارم اینجوری بیام .

دیگه خلاصه کاری کردم قبول کنه .

خدا رو شکر ! والا ! پاشو لباس ناراحت بپوش برو اونجا موقع خواب لباستو عوض کن و ... . خونه ی خودمون راحت ترم .

نباید به انگشتم فشار بیارم ، اونم انگشت اشاره ی دست راست ! عملا هر کاری میخوام بکنم درگیره ! تا الانم اگر هنوز خونریزی داره به خاطر اینه نمیتونستم کارمو انجام ندم . الان که خونم حداقل استراحت کنه خوب شه .

ببغل

بوی کباب میومد گفتم دلم خواس :( سریع رفت خرید و اومد گفت بخور عشقم زخم شمشیر خوردی خونریزی وسیع داشتی :)) 

میگه بیا بغلم میگم نه چرکولکم :/ 

میاد بغلم میکنه و قربون صدقم میره :* 

یکم بی حوصلگیمو شست برد :)) یکم از دپ بودنم کم شد ولی هنوز شارژم تکمیل نشده ها باید بازم بغلش کنم که نمیکنم چون خود چرک پنداری دارم .



* دو رقم اخر بازدید وبم هشتاد و پنج شده :)) باز هم این عدد مقدس :))

بغل

حرفایی که در مستی زده میشه ، در هوشیاری بهشون فکر شده :(

حوصله ندارم دپم .

هشت میگه صبح مانیک بودیا الان دوباره دپ شدی :(

فیلم سارا و آیدا رو دیدم .

بغل ممتد میخوام :( بدیه بغل اینه که مخاطبت درک نمیکنه اگه هنوز بغلش کردی به خاطر اینه دلتنگیت تموم نشده و خسته میشه :( 

شیفتم که تموم میشه حتما باید برم دوش بگیرم ، احساس یه کلونی تک سلولی آسیب زا بهم دست میده .

وای وای :( حس بدی دارم چقدر :( انقدر بد که حتی هشت هم نمیتونه این حسو بشوره ببره :( 

البته چون احساس خود عفونت پنداری میکنم نشده بغلش کنم  :(

امشب رو صبر میکنم و فردا میرم دوش میگیرم ، روش رو میپوشونم با یه چیزی .

گفتم حالم بده ؟ :( 

خیلی بد :(