یه پسر بور و قد بلند داریم که چشمای درشت قهوه ای رنگ داره یکم خود شیفتس و حال میده ادم یکم اذیتش کنه .
میرم کنارش و بهش میگم اقای فلانی رو میشناسید ؟
میگه همون پسر سیاهه قد کوتاهه ؟ :)))))
من کلا خوشم نمیاد کسی رو اینجوری به یاد بیارن یا ازشون یاد کنن .
میگم نه قدش کوتاه نیست ، بله ورزشکارن یکم سبزه ی بانمکن .
میگه اره چند ماهه نامزد کرده و فلانه .
میگم خیلی جدین و باسوادن (اصلا با سواد نیست :)) خیلی هم با هم لجیم و خیلی هم اطلاعات به رخش میکشم :)) ببین اون چیه که من اطلاعاتمو به رخش میکشم :)) .)
یکم حرف زد رفت :)) خیلی ازش تعریف کردم کو...ن واسش نموند ناموسن :))
اهنگ تیتراژ شروع سریال همه ی بچه های من رو خیلی دوست دارم . اصلا کلا من عاشق این سریالم :)
هشت خوب شد و رفت . کاش کوفته ها رو هم میدادم ببره :/
والا نخورم مریض شم ؟! اون الان خورده بدنش مقاوم شده :))
خیلی خوب بود این دو روز هشت اینجا بود . البته مداوم نبود خجل میگشت .
کلی چارت و پرونده و آز دارم که باید بخونم و تقسیم بندیشون کنم ولی حسش نیست امشب :)) ایشالا فردا :))
ب.ر.ن:
دلم برای جناب آقای دکتر آرمان تنگ شده :( خیلی زیاد :(
عامو میگم این هشت دلش درد گرفته ، به نظرتون نشستن دست هام در درست کردن کوفته ها تاثیری داشته ؟!
جالبه میکروب ها چقدر مقاوم شدن در برابر نقطه جوش آب !
فکر کنم دچار گاسترو انتریت هم هست اخه نشسته کنار در تا بدوئه بره دستشویی .
پ.ن:
بدم میاد از این مردهای تیتیش :| عامو دو تا میکروبه دیگه برای بدن لازمه :/
عاقو یه کوفته درست کردم جووووووووون .
خوشم نمیاد وسطش تخم مرغ میذارن . دفعه ی پیش آلو جنگلی و زرشک گذاشتم :)) نظرتون چیه دفعه ی بعد گوجه سبز بذارم :))
کوفته هایی که درست میکنم خوشمزه میشن بشدت . گفته بودم هشت چون مامانش کوفته دوس نداشته کوفته نمیخوردن ، منم مامانم دوس نداره خودم خیلی دوس داشتم رفتم سراغش یاد گرفتم .
یه بار که ناهار اینجا بود اون اول اولا ، خیلی خوشگل تزیین کرده بودم سفره و غذا ها رو مامانم گفت عادتش نده فکر کنه مهمونه اونوقت تا اخرش باید همینجوری باشه . منم دیگه مثل وقتی مهمان داریم سفره رو تزیین نمیکنم فقط غذا ها رو تزیین میکنم.
دیدین بعضی ها یه چیزی میخوان بگن بعد پشیمون میشن ؟
انقدر بدم میاد از این حرکت .
بعد دیدین اینایی که میدونن از چی بدت میاد ولی اصلا ملاحظه نمیکنن و کار خودشونو میکنن ؟
برن بمیرن اصلا :|
هفت صبح گوشیش الارم زد بیدار شدم خاموش کردم الارمشو .
دیگه مگه خوابم میبرد خودش مثل خرس قطبی خوابیده بود .
یه ساعت بیداربودم دوباره خوابیدم .
نه و نیم بیدار شدم دیدم بیداره لباساشو عوض کرده .
صبحانه درست کردم مامانمو بیدار کردم و صبحانه خوردیم .
ظهر قراره ناهار رو بیرون باشیم :)) (چیز هم خودتونید :)) )
دوستم حالش خیلی بده ، دعوتش کردم ناهار با ما باشه .
این جمله ی "هیچی دیگه برام مهم نیست" رو خیلیا شنیدیم . این جمله سراسر درده . یعنی بدترین اتفاق هم نمیتونه اشکشو دربیاره ، چیزی خوشحالش نمیکنه ، خلقش ایستا پایینه نه بالا میره نه پایین تر . باید بهش رسید مثل روز اولش بشه .
از رکبی که خورد ناراحته از اینکه ارزوهاشو با اون ساخت و اون رفت ناراحته از بی معرفتیش .
خدا رو شکر که الان فهمید ، پس فردا با دو تا بچه میفهمید چی میشد .
نمیخوام بدبینتون کنم نسبت به دوست پسرتون . ولی من زیاد دیدم پسره درسته مدت زیادیه دوس دختر داره بالای چهارسال . عاشقش هم هست بشدت .
ولی همزمان با دخترای دیگه هم رابطه جن.سی داره . هرچند که اون دخترا فقط برای یک شب باهاشن .
اما خب این موجودات عجیب پس از ازدواج دیگه شرکای جن.سی متعدد نخواهند داشت . (عنترا) البته این کیس هایی که من دیدم اینجوری بودن شاید بقیه پس از ازدواج هم بی بند و باری ج.نسی داشته باشن .
سه کیس این شکلی دیدم (همکار) همشون همین وجه اشتراک رو داشتن .
امشب دوس پسر سابق تلگرام پی ام داد !! من باید این سیمکارتو بندازم دور :/
خیلی عادی جواب دادم ، حالمو پرسید تشکر کردم . نمیدونم فازش چی بود .
من ماه ها بعد از اینکه با این اقا کات کرده بودم ازدواج کردم بحث خیانت و اینجور چیزا نبوده .
هشت روی تختم خوابیده . خوابش میومد . لباساشو عوض نکرد همونجوری خوابید .
وقتی اینجوری میبینمش منم خوابم میگیره .
حالا رفته روی تخت من خوابیده من چیکار کنم :(
*همیشه برام سوال بوده لباس های کسی که خوابیده رو چطور در میارن و عوض میکنن بدون اینکه بیدار شه !! این فیلما چرا بر اساس واقعیت نیست ؟! :))
با اصرار زیاد از مامانم خواستم فردا ناهار دعوتش کنه که فردا نرم خونشون .
مامانم همش میگفت زشته من این کارو نمیکنم ، فکر میکنن مشکلی هست که خونشون نمیری. انقدر مخ هشتو بکار گرفتم و روی مخ مامانم راه رفتم تا اون چیزی که خواستم شد بالاخره .
به هشت گفتم باید برم حمام و پانسمان انگشتمم هست دوس ندارم اینجوری بیام .
دیگه خلاصه کاری کردم قبول کنه .
خدا رو شکر ! والا ! پاشو لباس ناراحت بپوش برو اونجا موقع خواب لباستو عوض کن و ... . خونه ی خودمون راحت ترم .
نباید به انگشتم فشار بیارم ، اونم انگشت اشاره ی دست راست ! عملا هر کاری میخوام بکنم درگیره ! تا الانم اگر هنوز خونریزی داره به خاطر اینه نمیتونستم کارمو انجام ندم . الان که خونم حداقل استراحت کنه خوب شه .
بوی کباب میومد گفتم دلم خواس :( سریع رفت خرید و اومد گفت بخور عشقم زخم شمشیر خوردی خونریزی وسیع داشتی :))
میگه بیا بغلم میگم نه چرکولکم :/
میاد بغلم میکنه و قربون صدقم میره :*
یکم بی حوصلگیمو شست برد :)) یکم از دپ بودنم کم شد ولی هنوز شارژم تکمیل نشده ها باید بازم بغلش کنم که نمیکنم چون خود چرک پنداری دارم .
* دو رقم اخر بازدید وبم هشتاد و پنج شده :)) باز هم این عدد مقدس :))
حرفایی که در مستی زده میشه ، در هوشیاری بهشون فکر شده :(
حوصله ندارم دپم .
هشت میگه صبح مانیک بودیا الان دوباره دپ شدی :(
فیلم سارا و آیدا رو دیدم .
بغل ممتد میخوام :( بدیه بغل اینه که مخاطبت درک نمیکنه اگه هنوز بغلش کردی به خاطر اینه دلتنگیت تموم نشده و خسته میشه :(
شیفتم که تموم میشه حتما باید برم دوش بگیرم ، احساس یه کلونی تک سلولی آسیب زا بهم دست میده .
وای وای :( حس بدی دارم چقدر :( انقدر بد که حتی هشت هم نمیتونه این حسو بشوره ببره :(
البته چون احساس خود عفونت پنداری میکنم نشده بغلش کنم :(
امشب رو صبر میکنم و فردا میرم دوش میگیرم ، روش رو میپوشونم با یه چیزی .
گفتم حالم بده ؟ :(
خیلی بد :(