داره پروژه ی گول خوردن منو از الان کلید میزنه که پنجشنبه و جمعه پیشش باشم ، نمیدونم این ننه بابا نداره بیان جمعش کنن :/
ینی ننه بابای این از من گشاد تر و دل گنده ترن :/
باباش به خاطر آب و هوا رفته لاهیجان ننشم برده .
حالا قبلنا چند روز بودن دوباره میرفتن ولی از وقتی ما نامزد شدیم به این پسر نگفتن خرت به چند ؟! پاشدن رفتن نیومدن دیگه .
غذا و اینا هم که اگه من تنها باشم بهش میگم بیاد خونمون براش یه چیزی درست میکنم اگر بیمارستان باشم زنگ میزنم وقت رست و آنتراکم رو بریم یه چیزی بخوریم ، ولی خیلی سختشه وقتی خانوادم هستن بیاد خونمون کنار ما غذا بخوره ، به زور دو هفته یه بار مامانم زنگ بزنه دعوتش کنه و اونم اگه خونه باشم .
بقیه ی وقتا محل کارش تنهایی یا با همکاراش غذا میخوره .
اصن خیلی تنها شده منم به هیچ عنوان نه وقتشو دارم نه میخوام که هر لحظه پیشش باشم ولی خیلی دلم براش میسوزه .
میگه پنجشنبه ^^
میگم خب ؟!
میگه بیا پیشم پنجشنبه ، شنبه برو :))
میگم حالا مثلا نه که پنجشنبه و غیر پنجشنبه برای تو خیلییییی فرق داره !
میگه دیوث شب جمعه کشوریه بفهم :))
میگم یه جوری گفتی احساس کردم کل کشور زنگ میزنید به هم میگید یک دو سه :))