هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

پایان فصل ما-جدایی

وقتی شروع کردم به خوندن الگو ها میدونستم اون اجتنابیه و من هردوش

انقدر روی قفسه ی سینم سنگینی میکرد این موضوع که هرچی بیشتر پیش میرفتم میفهمیدم بیشتر باید ازش فاصله بگیرم.

رابطه با من خیلی سخته غیر ممکنه کسی با من باشه و روح و روانش ساییده نشه.

برام خیلی سخته این پستو بنویسم یه چیز شخصیه برام و دلم نمیخواد زیاد موضوعات خیلی شخصی رو بنویسم اینجا حس لخت و عور بودن بهم دست میده

در هر صورت اینبار اون بود که از من فاصله میگرفت و من دنبالش بودم.

بعد از یه مدت گفت یه ذره فضا میخوام یه ذره دور باشیم از هم.

همیشه من فضا میخواستم و دلم میخواس دور باشم و نچسبه بهم، اینبار اون.کانل درک میکردم چی‌ میگه. خسته شده بود.احتیاج به استراحت داشت.

من میگفتم نه بابا فضا چرا کمتر با هم وقت میگذرونیم.

این چیزی بود که خیلی منو عذاب میداد چرا اون باید فضا بخواد؟

ما جدا شدیم.