وقتی به دنیا اومدم چهلم مادر منحوسش بود شاید به همین خاطره که انقدر از من متنفره و از هیچ کاری برای کوبیدن من وا نمیگذاره
شاید ناراحت دختر عقب مونده و ترشیدش. یادم نمیاد از من خوشش اومده باشه همیشه وقتی جلوی بابام و مامانم بوده منو تحویل میگرفت غیر از اون به تخمشم نبود.
*خشمی ندارم توی بدنم لمس شدم. نمیتونم از چیزی عصبانی باشم قوه ی خشم من کجا رفته؟!امروز احمقی مدارکم رو اشتباهی ارسال کرده و من خیلی با ارامش میگفتم ای بابا چه وضعیه چرا اینجوری میکنی! خیلی شل و ول و یواش. زن صداتو ول بده جرش بده.مرتیکه تخمی
**وایسادم یه گوشه ی دنیا و ساز و کار جهان رو می نگرم! همه در جوش و خروش و من یه حا وایسادم و فقط نگاه میکنم. نه که ندونم چیکار کنم فقط انگار نه ارزویی دارم و نه دلخوشی ای!
نه حرفی دارم و نه حدیثی و نه کاری و نه باری.
برام مهم نیست چی میشه و چی نمیشه یه حال به تخم وار و از حال رفته ای دارم.
مثه گوشت لخم :))) یه جا نشستم و بلند نمیشم.
***یاد اون یارو افتادم که گرفته بودنش وبهش گفتن ما کل خونتو سه بار زیر و رو کردیم وبلاگت کجاست؟! =))))
کیرم کجا؟!اره همونجا