دراز کشیده بودم مثل الان که دراز کشیدم ، داشتم فکر میکردم که چقدر بعضی ها عقده هایی از خشم و کینه توی خودشون جمع میکنن همیشه عصبین و ناراحتشون میکنه .
منم دچارش شدم و میدونم چقدر حس مزخرفیه مخصوصا وقتی ده هزار بار بهش فکر میکنی .
خیلی جالبه ، وقت هایی که هشت نیست و خبری ازش نمیشه ، بیشتر به فکرشم و مدام یادشم . وقتایی که هست یا حرف میزنیم یا یه جوری با هم در ارتباطیم ، کمتر بهش فکر میکنم .
ذهنو بهش رو بدی همینطور تا ابد برا خودش فکر میکنه.
اون نکته ی جالبی که گفتی مثل این می مونه که یکی تو این دوره زمونه بگه فهمیدم زمین گرده. خوب فکر و دلتنگی تو غیبت و فراق اتفاق میفته وقتی صاف صاف جلوی چشمت راه میره یا به قول تو باهاش در ارتباطی دیگه جایی برا فکر نمیمونه. هست دیگه :)
من فکر میکنم معمولا وقتی هست چون خیالتون راحته اروم هستید ولی وقتی نیستن نا اروم میشه ادم فکرش درگیر میشه