وسایلمو جمع کردم و یه چیز خوشمزه درست کردم و اومدم پیشش .
دوستشم بود و منم دید . بار و بندیلمو دید فهمید باید جمع کنه بره و یکی دیگه جاش تلپ شه :))
باهام حرف زدیم و کیک و چای خوردیم و حال کردیم :)
خدا رو صد هزار مرتبه شکر که ننه باباش ولش کردن رفتن لاهیجان و منم میتونم با خیال راحت بغلش کنم و بگم چقدر خوبه دارمش ، وقتی از خانوادم منزجر میشم میتونم بهش پناه ببرم .
چقدر خوبه که خونشون همیشه مکانه :))
دوس دارم شب براش یه شام خوشمزه درست کنم . دوست دارم خوشحالش کنم خیلی خوشحال ... .
عزیزم:-*
چقدرخوبه که بلدین خوشبختی بسازین
چقدر خوب که این حس خوب دارید در کنارشون امیدوارم همه این حس ها رو تجربه کنن و حس های خوب شما هم روز به روز بیشتر بشه
هورا
لذت ببر از لجظه ها