من عاشق تاینی موویزم عاشق خودش و صاحبش که دیگه رفت...
امروز از مهم ترین تکه های پازل زندگیم ضربه ی سختی خوردم :
والدینی که اعلام کرد تو جدا از مایی و لطفا جدا ادامه بده .
لویی .
خودم تنها برگشتم به لونه ی تنهاییم و برای خودم فیلم دیدم و سعی کردم احساساتمو تخلیه کنم .
فیلم تالی رو دیدم ولی کمکی نکرد و از اونجایی که من خیلی از شخصیت های فیلم تاثیر میگیرم بیشتر این احساس رو گرفتم که مثل مامان قصه خسته و تنها و افسردم و تنهایی از پسش برنمیام .
شکستی طور برگشتم به تختم و سعی کردم یکم بنویسم و تخلیه شم .
خیلی خجل میگردم وقتی یه فیلم چیز دارایرانی با هشت میبینم .
فیلمای خارجی مشکلی ندارما .
در مدت معلوم رو دیدیم ، به قول خودش هیچکس جیگرشو نداره این حرف ها رو بزنه .از فاصله پونزده ساله بلوغ تا زمان ازدواج رو باید چیکار کرد ؟!
فقط اون پیرزنه :)) صابون هفتاد هزار تومن لیف دو تومن :))
از وقتی تاینی موویز رو بستن مثل این آواره ها شدیم نمیدونیم به کجا پناه بیاریم :(
سینما هم وقتی دید تاینی رو گرفتن زود سایتو بست یه وقت بلایی سر اونا نیاد .