هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

تصمیم

تصمیمی که دیشب گفتم میخوام بگیرم و میدونم با شکت مواجه میشه این بود که خودم زنگ بزنم به هشت . عمرا من این کارو بکنم . درست نیس من زنگ بزنم باید به واسطه چند تا بزرگتر انجام بشه .

با مامان صحبت کردم .

گفتم اینجوری نمیشه درست نیست . چرا انقدر بیخیالی زنگ بزن بگو هر چیزی راه و رسمی داره بلند شن بیان اینجا تکلیف منو روشن کنن .

مسخرشون که نیستم .

گفت الان لاهیجانن شمارشونو ندارم .

گفتم به گوشی ننش زنگ بزن .

گفت جمعه س زشته تعطیله .

گفتم اونا الان لاهیجانن هر روز توی تعطیلاتن .

همش بهانه اورد .

یکم سر و صدا کردم و رفتم . 

والا هیچکس باورش نمیشه اینا انقدر بیخیالن .

انقدر استرس دارم و بی قرارم که خدا میدونه .

به یکی از کارشناسای منابع انسانی اسم و شماره دادم برای اورژانس .

زنگ زده میگه فلان جا هست ، گفتم خیر اونجا نمیرم . لیست درخواستی دادم بهتون همون رو بررسی کنید لطفا .

گفت میره تا خرداد !

اینم از شانس ما :( 

دست این باشه منو زندان هم میفرسته !! 

حال و روزم عجیب بهم پیچیده .

اعصابم واقعا خرابه :( 


نظرات 6 + ارسال نظر
طراوت 1397/02/07 ساعت 16:23 http://Myblackmind.blog.ir

خیلی مرسی هفت که جوابمو دادی:)

ارش 1397/02/07 ساعت 16:55

ای جانم!
اره به واسطه بزرگترا انجام شه عاقلانه تره ..
انقدرم نگران نباش دختر گل
أرزش داره مگه دنیا که وجودتو پر از استرس کنی ؟
بسپار به خدا
ایشالله هر چی خیر و صلاحه پیش بیاد برات
و خوشبخت باشی

پریسا 1397/02/07 ساعت 17:46 http://roga2.blog.ir

والا از دست تو چس دونیم دائم به برقه.
خانم سرش گرم بوده یه سراغی از این پری بدبخت نگرفت.
خبرم زیاد دارم نمیگم بهت تا از فضولی بترکی.

پریسا 1397/02/07 ساعت 19:55 http://roga2.blog.ir

دیروز ناهار مهمون داشتم قوم ظالمین.
دوتا عروس پاگشا کرده بودم. من غلط بکنم مهمونی ناهار بگیرم دیگه. به فنا رفتما. از شب قبل گیر بودم صبح زود بیدار شدم اونام تا ۷و نیم نشستن هی خوردن هی خوردن ترکیدن یعنی.
دیروز دخترا تولد دوستشون دعوت بودن مادر شوهر کلی دق خورد که چرا میزاری برن منم حرفاشو حواله میدادم به چپ.
مامانم نیست رفته قم دکتر منم فردا مرخصی گرفتم دخترارو بفرستم مدرسه و تحویل بگیرم الان فهمیدم این هفته مامانم نمیاد منم ماتم گرفتم دخترارو چکار کنم. خواهرمم به روی خودش نیاورد.
الان مادرشوهر زنگ زد بدون هماهنگی با ما قرار گذاشته شب بریم خونه فامیلشون منم به مصطفی گفتم نمیام خودت برو.
این بود مشروح اخبار.
تو چه خبر؟

Va hid 1397/02/07 ساعت 20:22 http://pitek.blog.ir

امیدوارم حل بشه!

* 1397/02/07 ساعت 21:16

سلام خانوم هفت
یه روانشناس هست به اسم دکتر شیری و یک سایت داره به اسم توانگریtavangary.com امیدوارم مشکلت حل بشه و یه تصمیمی بگیری که درست باشه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد