وقتی وارد خانواده ی قوم مغول میشم با همه سلام و احوالپرسی میکنم و آخرش هم یه گوشه عزلت می نمایم .
سالهاست که این خانواده همگی دور هم جمع میشن یه جوری جمع میشن که ما تنها بمونیم .
ما هم همیشه بین غریبه ها میشینیم و صبر میکنیم مهمونی تموم شه و بریم .
اغلب هم چند تا از بچه هاشون ما رو میبینن سلام نمیکنن !
البته منم زیاد مظلوم نیستم ، تحویل نمیگیرم .
هشت اکثر اوقات میگه چرا میری ؟! وقتی اینجورین چرا واقعا میری ؟!
واقعا چرا میرید؟!
چون نمیشه نرفت جواب خوبیه همه ی ادم ها مجبورن یه عده رو برخلاف میلشون ببینن و رفت و امد کنن