گم شده بودم دیگه کم کم داشتم از شهر خارج میشدم :(
گریم گرفته بود زنگ زدم به بابام کمکم کرد و بهم ادرس داد تا برسم بیمارستان :(
هشت میپرسه مگه میشه از اونجا هم رفت میگم اره ! میگه مگه راه داره ؟! میگم اره بابام همیشه از اون مسیر میره .
میگه نمیدونستم .
میگم خوب شد زنگ زدم به بابام !