هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

مشاوره

بعضی ها با اینکه طلاق میگیرن ولی همچنان ذهنشون درگیر طرف مقابله .

با اینکه میدونن دیگه همه چیز تموم شده و حتی خودشون بودن که گفتن نمیتونن ادامه بدن .

اما ته دلشون هنوز قنج میره برای ادکلنی به پیراهنش میزد .

دوستم روانشناسی خونده و من خیلی ازش خوشم میاد .

جامعه ی آماری ای که انتخاب کرده بود بین زن و شوهر هایی بود که اختلاف داشتن .

خیلی برام جالب بود اکثرا مشکلشون سک*س بود ! 

نمیدونم به نظرم ارزیابی جسمی و روحی درستی قبل از ازدواج در ایران به عمل نمیاد .

اگر متقاعدشون کنن در هر برهه ای از زندگی هرجا که مشکل داشتید مراجعه کنید مشاوره بگیرید حداقل برای کسانی که با نارضایتی دارن همسرشون رو تحمل میکنن این حس کمتر میشه .

متاسفانه هزینه های سنگین مشاوره باعث شده خیلی ها بیخیال این قضایا بشن و همون راه تحمل کردن رو انتخاب کنن .

که این نارضایتی در روند زندگی قطعا خیلی تاثیر گذاره .

من با هشت مشکل حادی ندارم ولی قضایای گذشته و مطرح شدنشون باعث میشه من بشدت سرد بشم از هشت و هشت هم حاصر نیست پرونده ی روابط گذشتشو ببنده ! 

جای خواب :(

این اولین شبیه که دعوامون کشدار شده و ما با هم قهریم همچنان ، اونم انقدر طولانی .

و اولین شبی هست که دارم فکر میکنم باید کنارش چطور بخوابم.

هرچند به یاد میارم تجربیاتی که دوستان میگفتن هیچوقت جای خوابتونو جدا نکنید .

نمیخوام اینکارو بکنم ولی اگه اون کرد چی ؟! 

همونطور که گفتم تخت یه نفرست و اگه من برم روی تخت بخوابم ممکنه اون برای خودش رختخواب پهن کنه یا اصلا نیاد توی اتاق .

یه فکری به ذهنم رسیده اونم اینکه برم سر خودمو گرم کنم با مطالعه و یا کارهای دیگه جلوی چشمش بعد اول اون بره بخوابه ببینم چیکار میکنه اگر رفت توی اتاق که اجبارا با اینکه اصلا دلم نمیخواد و خیلی مغرورم در این چیزا ، منم میرم یه جوری خودمو جا میدم روی تخت .

اگر رختخواب پهن کنه هم باز به همین منوال ...

ولی اگه روی مبل بخوابه نمیدونم چیکار کنم :( 

وای وای وای وای :( عجب هچلی :( خب مرد پاشو بیا منت کشی منم اشتی کنم بریم دیگه :( 

ننش

داره پروژه ی گول خوردن منو از الان کلید میزنه که پنجشنبه و جمعه پیشش باشم ، نمیدونم این ننه بابا نداره بیان جمعش کنن :/ 

ینی ننه بابای این از من گشاد تر و دل گنده ترن :/ 

باباش به خاطر آب و هوا رفته لاهیجان ننشم برده .

حالا قبلنا چند روز بودن دوباره میرفتن ولی از وقتی ما نامزد شدیم به این پسر نگفتن خرت به چند ؟! پاشدن رفتن نیومدن دیگه .

غذا و اینا هم که اگه من تنها باشم بهش میگم بیاد خونمون براش یه چیزی درست میکنم اگر بیمارستان باشم زنگ میزنم وقت رست و آنتراکم رو بریم یه چیزی بخوریم ، ولی خیلی سختشه وقتی خانوادم هستن بیاد خونمون کنار ما غذا بخوره ، به زور دو هفته یه بار مامانم زنگ بزنه دعوتش کنه و اونم اگه خونه باشم .

بقیه ی وقتا محل کارش تنهایی یا با همکاراش غذا میخوره .

اصن خیلی تنها شده منم به هیچ عنوان نه وقتشو دارم نه میخوام که هر لحظه پیشش باشم ولی خیلی دلم براش میسوزه .

میگه پنجشنبه ^^

میگم خب ؟! 

میگه بیا پیشم پنجشنبه ، شنبه برو :))

میگم حالا مثلا نه که پنجشنبه و غیر پنجشنبه برای تو خیلییییی فرق داره ! 

میگه دیوث شب جمعه کشوریه بفهم :)) 

میگم یه جوری گفتی احساس کردم کل کشور زنگ میزنید به هم میگید یک دو سه :))