هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

جلسه مشاوره اول

از مشاوره خوشم نیومد برخورد اول خیلی برام مهمه که متاسفانه بد خورد توی ذوقم .

از خودم شروع کردم و حرفای مهمم رو هایلایت شده براش گفتم .

اصلا از هشت بد نگفتم فقط گفتم موقع عصبانیت چشماشو میبنده و دهنشو باز میکنه .

در مورد اینکه آدم ظریفیم و همه چیز رو با دقت و حساسیت بررسی میکنم و بعد سراغش میرم ولی هشت اینطور نیست و خیلی آدم گشادیه ، در مورد روابط گذشتش که هنوز پروندشون بسته نشده ، ننش ، سسک ، توقعاتش ، عن بازیاش , گوه بودناش ، دیوث بودناش ، لوس بودناش صحبت کردم .

در مورد خودمم گفتم که قهر کردنام به نظرم روی اعصاب بوده و اینکه دیگه شور ناز کردن رو دراورده بودم .

چند جا اومد مثلا خیلی لاتی برخورد کنه و رک باشه و بگه ادم خفنیم ، که بد زد توی ذوقم و خانومی کردم و نزدم تو پرش . بالاخره جوونه .

خیلی اصرارش روی سسک بود ، گفتم مشکلی نداشتیم در این مسئله .

گفت بیشتر توضیخ بدید . گفتم مایل نیستم .

گفت عه چرا دکتر محرم آدمه هار هار هار هار هار . 

خواستم بگم مگه شما پزشکید ؟! ولی خب نگفتم به دلیل خانومی زیادی که دارم .

یکم از واکنشم پرسید و گفت هشت گفته که شما تعادل روان نداری . ( که البته نباید صحبت هیچکدوم از دو طرف رو برای اون یکی بازگو کنه ) 

چهرمو متعجب کردم و گفتم من ؟! عجیبه که این حرف رو زده ! چون مرتبا اون داد و بیداد میکرد و وسایل رو به این طرف و اون طرف پرت میکرد .

یکم از این رفتارش پرسید . 

منم گفتم .

ولی خدایی هشت خیلی خوب بود باهام و در کمال صداقت راجع به این بهش گفتم .

اخلاقش در دعوا هایی هم که میکنیم گفتم ! 

و اینکه معلوم نیست طوطی گرفتیم یا شوهر هم گفتم .

بعدش پرسید که جلسه ی بعد رو کی بذاریم و کی بیای و اینا ، که گفتم باید فکرامو بکنم .

که زارت خورد وسط حالش و با تعجب نگاه کرد .

خداحافظی کردیم .

اره دیگه خلاصه خوشحالم شدم که در مورد هشت بد نگفتم و فقط واقعیت ها رو گفتم .



پ.ن:

نمیدونم واقعا چرا چند روزه حالت تهوع دارم و هیچ رقمه خوب نمیشه :( 

(نه بامزه حامله نیستم)

مشاوره

بعضی ها با اینکه طلاق میگیرن ولی همچنان ذهنشون درگیر طرف مقابله .

با اینکه میدونن دیگه همه چیز تموم شده و حتی خودشون بودن که گفتن نمیتونن ادامه بدن .

اما ته دلشون هنوز قنج میره برای ادکلنی به پیراهنش میزد .

دوستم روانشناسی خونده و من خیلی ازش خوشم میاد .

جامعه ی آماری ای که انتخاب کرده بود بین زن و شوهر هایی بود که اختلاف داشتن .

خیلی برام جالب بود اکثرا مشکلشون سک*س بود ! 

نمیدونم به نظرم ارزیابی جسمی و روحی درستی قبل از ازدواج در ایران به عمل نمیاد .

اگر متقاعدشون کنن در هر برهه ای از زندگی هرجا که مشکل داشتید مراجعه کنید مشاوره بگیرید حداقل برای کسانی که با نارضایتی دارن همسرشون رو تحمل میکنن این حس کمتر میشه .

متاسفانه هزینه های سنگین مشاوره باعث شده خیلی ها بیخیال این قضایا بشن و همون راه تحمل کردن رو انتخاب کنن .

که این نارضایتی در روند زندگی قطعا خیلی تاثیر گذاره .

من با هشت مشکل حادی ندارم ولی قضایای گذشته و مطرح شدنشون باعث میشه من بشدت سرد بشم از هشت و هشت هم حاصر نیست پرونده ی روابط گذشتشو ببنده ! 

این ریلیشن شیپ

اگر شما با پسری پنج سال در یک ریلیشن شیپ عاشقانه بودید و اون آقا مستقیم یا غیرمستقیم میگفت بهتون که دختر منتخبش برای ازدواج نیستید ، واکنشتون چی بود ؟

... .



*جریانشو میگم .

**عامو علی وبتو چرا بستی . منظورم از موندنی باشه می مونه ، شل کن سفت کن نبود ! این تکلیفش با خودش روشن نیست .

خاله زنکی

دیگه د بستر بیماری که باشی جز حرفای خاله زنکی سرگرمی دیگه ای نداری راجع بهش بحرفی .

من از این ادما نیستم از این چیزا خوشم بیاد ولی در حال حاضر این پست رو از من بپذیرید تا بعد ها به بحث شیرین هشتاد و پنجیان بپردازیم .

پسره قدش نزدیک یک و نود بود . دوس دختر قبلیشو میپرستید به معنای واقعی . دختره از یه خانواده ی سرشناس بود موقعیت خوبی داشت . خیلی اوکی بود رفت تو کار کاشت ناخن و خیلی هم موفق شد توی این زمینه . خیلی سال این دو تا با هم بودن . اخرش سر خیانت از هم جدا شدن .

دوس دختر جدیدش که کاملا مشخص بود مخ پسره رو زده یک صدم دوس دختر قبلی نمیشد :/ 

نه قیافه داشت نه هیکل داشت نه هیچی :/ قدشون که افتضاح به هم نمیخورد . فقط از نظر اقتصادی از پسره بالاتر بود .

پسره هم اونجوری که قبلی رو دوس داشت اینو دوس نداشت اصلا بعد از کات با دوس دختر قبلیش دیگه حوصله ی این روابطو نداشت همینجوری با این دختره بود :/ اما دختره خیلی دوسش داشت خیلی براش خرج میکرد کادو های گرون و بی مناسبت زیاد برای پسره خرید .

خلاصه بعد از چندین سال که الکی با هم گذروندن یه ارثی به پسره رسید و پسره مغازه زد و خونه خرید و ازدواج کرد .

دختره هم هیچی نگفت . درسته هیچی نداشت از نظر قیافه و هیکل و تیپ ، ولی خیلی با شخصیت بود . آدم حسابی بود نمیخواس همونجوری که به پسره پیشنهاد دوستی داده بود پیشنهاد ازدواجم بده ! 

یادمه دوس دختر قبلیش بهش میگفت بابام همه جوره ساپورتت میکنه فقط تو بیا خواستگاریم ولی پسره قبول نکرده بود و گفته بود میخوام خودم چیزی از خودم داشته باشم .

دوس دختر جدیدشم که قیافه و اینجور چیزا نداشت میگفت روم نمیشه به کسی بگم این دوس دخترمه ! تازه ادعا میکرد قیافه واسش مهم نیست . ولی مثه اینکه مهم بود فقط اولویت اولش نبود . نمیدونم چرا همون اول به دختره نگفت که دختره خودشو اسیر این یارو نکنه . حداقل بند و بساط احساسشو جمع میکرد و از زندگیش میرفت بیرون .

مثه این پسره کژکش نباشیم  :/ 

کامنتای جالب این پست منتشر میشود .

تداعی

بعضی ها چقدر چهرشون کاریزماتیکه :) 

عاقا خبر رسیده دوس پسر دوستم که بعد از هفت هشت سال با هم کات کردن (خب این پسره شرایطش شدیدا اوکازیون بود دوست منم شدیدا شرایطش اوکیه و خیلی بهم میومدن خانواده ها هم در جریان بودن البته مادر ها ) داره با یکی از دوستای دیگمون نامزد میکنه . که این یعنی فاجعه ! 

نمیتونه اتفاقی باشه چون حتما اون دوست عزیز رو با ما دیده که با هم هستیم .

نمیدونم خلاصه از وقتی دوستم شنیده داره میمیره :( 

هنوزم براش مهمه ... .

نمیدونم پسر ها میتونن بعد از هشت سال با یکی دیگه باشن یا نه ، اما شما رابطه ی خودتو تصور کن با همسرت یا با دوس پسرت یا با پارتنرت که بعد از مدت زیادی که با هم بودید بذاره و بره .

نمیدونم چرا این مسئله رو چند روزه دارم میبینم اولش که ترانه از رابطش گفت ، بعد که من یاد دوس پسرم افتادم و نوشتم ، این از دوستم و چند تا موارد دیگه .

بالاخره نباید احساسات پسر ها هم زیاد عجیب غریب و دور از واقعیت باشه و بعد از ده سال بگن اوکی عزیزم خوش گذشت من رفتم سر سفره ی عقد !! 



*البته شایان به ذکره که اگر از زاویه ی دیگه ای ببینیم اون داره با یکی از هم دانشگاهیاش ازدواج میکنه .

دختره جزو اکیپ چهار پنج نفرمون نبود اما رابطمون هم در حد سلام و احوالپرسی خشک و خالی هم نبود .

نمیشه گفت داره با یکی از دوستای صمیمیمون ازدواج میکنه .