هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

هفت دقیقه

حاوی الفاظ رکیک

ارایش

کاش یکی جلومو بگبره پولامو نزنم به الت گاو :/ چه کنم اوازم ارایشی دوس دارم بیشتر اسکین کیر care دوستان 

چند روزه یاد اکس‌سابق میکنم که میگفت امکانش هست چادری بشی؟ :)))))) 

حالا شما فک کن با این طبق طبق خرج اوازم ارایش کردنم به حج عاقا گوش میدادم چادری میشدم اصن اوووووففف  چاف (چاف به داف چادری میگن) میشدم :)))

ببین راه میفتادم تو بازار همه حج عاقا رو مال خودم میکردم :))))))


این بلاگ اسکای هم به نظرم فیک میک زیاد داره این وبای به روز شده ش خیلی مسخرن 

زده کنکور فشرده چمیدونم ریاضی فلان بعد سه تا وبلاگ با همدیگه اینو منتشر کردن :))))


خیلی سرگیجه دارم و فقط میتونم دراز بکشم و چشامو ببندم


امروز بچه ی دوست دوستمو بغل کردم خیلی نرم بود دلم میخواد :(


از این بچه گوگولیا بود که موهاشو گوجه ای براش بسته بودن :))


مانیکور ناخون یه جوری گرونه که اصلا پشمام ریخته


نمیدونم چرا هر پسری که موقعیت پایین تری نسبت به من داره جذبم میشه :)) حالا چون میدونم چس‌ میکنید میگید یه پزشکی‌خونده فک میکنه گوز کدوم کونیه براتون میگم منظورم از موقعیت پایین چیه

پسره همسن منه هیچی نداره حتی شغل.حالا نمیدونم نونشو کی‌میده

یه دختره به واسطه دوستم میشناختمش به من گفت محیا جون قصد ازدواج نداری؟گفتم گوه خورده هرکی کفته ندارم :)) گفت اره من یه پسر خاله دارم همسن خودت مهندس عمرانه ارشد داره 

تا اومدم بگم جووووون گفت تو کارخونه کار میکنه :/ کارگره

کار پیدا نکرده تو رشته خودش

هاع به پسر دیگه بود به واسطه گفته بود از من خوشش میره 

اینم اوند به گفت، گفتم چیکارس؟ گفت یه سال ازت کوچیکتره و هنوز انتخاب نکرده چه شغلی داشته باشه :))))))

گفتم حالا چه شغلی میخواد؟گفت بین اموزش و پرورش و ارتش مونده

گفتم بگو بیخیال شه احتمالا سنش نمیخوره دیگه

دیروزم داشتم پیاده میومدم دیدم به پاکستانی؟!عرب؟!چرررررررررک که دشداشه طرح دار پوشیده بود :))) زل زده بود به من و لبخند و ادا اطوار :))))))


شمل

اولین باری که واژه ی شمل رو شنیدم از تراویس بود

لامصب هر سوراخ سمبه ای هست بلده

یادم رفت

اها اینم بگم دو نفر رو با هم اشنا نکنید میرینید و هر دو رو از دست میدید

بیگاری

گفتم خیلی وقته ندیدم مادربززگ عزیزمو، عمر کوتاهه و دو سه روزی برم پیشش ببینمش.

کوله بار سفر بستم ‌و رفتم ببینمش

رسیدم و دیدم در خونه بازه ‌ و رفت و امده. ترسیدم.

رفتم جلو تر و دیدم چند تا اقا هستن و بنا و کارگر! گفتم فیروزه جون داری دقیقا چیکار میکنی با خودت با ما :)))

گفت بیا تو بیا تو که به موقع اومدی جونم :))

رفتم تو و دیدم خاله و مادربزرگم خستگی داره از چشماشون میباره

خونه رو بهم ریختن برای تعمیرات و بنایی جزئی

گچ کاری ها و کنده کاری های روی طاق و دیوار ها، ستون های خونه، نم های قدیمی همه رو پوشونده بود

مادربزرگ یه دیگ!! قیمه گذاشته بود و یه تاقار سالاد !! دو سه تا سینی بزرگ برای پنج شش نفر غذا داد 

خودمون هم ساعت نزدیک چهار بود که ناهار خوردیم

اندازه کل‌ عمرم ظرف شستم!!!

کارگر ها که رفتن، رفتیم ببینیم چه کردن

خونه منفجر شده بود!! پر از سنگ ریزه و گچ و سیمان و خاک و کثیفی

در حالی که جنازه بودیم شروع کردیم به تمیز کاری

بعد در حالی که رو به قبله داشتیم اشهدمونو میخوندیم چایی‌ خوردیم

و خاله گفت بیست سی تا هدیه میخواد به بچه های خوب فلان سازمان بده

گفتم بیا من باهات میام و کمکت میکنم

خرید کردیم و اومدیم خونه و کادو کردیم 

دیدم چه کاریه بیشتر بمونم؟! به بهانه ی کار و بابام برگشتم

از کنار یه شیخه رد شدم گفت بسملا رحمان رحیم :))))

ارایش نداشتم فک کنم ترسید جنی چیزی باشم

باکس تو خالی

بچه ها خیلی ممنونم ازتون خیلی لطف دارید بهم

فک کنم هممونو  یه دور گرفتن و واسه همه خاطرس دیگه :))) دیگه نمیگم چی شد و چی گذشت در جریانید طرف اومده بود ماست بخره گرفته بودنش 

پست قبل هم شاید به خاطر شرایطی باشه که تجربه کردم نمیدونم 

اسکیزوفرنیا

هرموقع باهاش قرار میذارم ببینمش حس میکنم منو جدی نمیگیره و حرفامو باور نمیکنه

حس حقارت میکنم کنارش 

میخواستم صورت مسئله رو پاک کنم با خودم بگم ولش کن ولی دیدیم اینجوری فقط در رفتم و چیزی رو درست نکردم

بعد با خودم فکر کردم چرا اینطوریه؟ دیدم شاید به خاطر اینه که چند بار شاهد تلاش های ناموفق من بوده

چندین بار منو دیده که ناتوان در برابر حل مشکلات بودم و منو در خال ضعف دیده

من رو ادم بی اعتماد به نفس میبینه که در نهایت همه چیز شکست رو تجربه کیکنه

کار، روابط عاطفی، رابطه ش با ادما، انگار ناتوانم حتی از بازگو کردنش

کسی عصبانیم میکنه و انگار من لالم  جوابشو بدم و بگم چه ظلمی در حق من کردی اونم حق به جانب وایمیسته میگه کاری نکردم! و فقط میتونم برای دوستم  تعریف کنم چی شده و بگم چه کاری کرده در حقم و اون جای من بزنه تو دهنش

فاک بهش فاک به این حس لعنتی

انگار دیگه فرق رویا و رئالیتی رو نمیفهمم

حس میکنم اگر جلوشو نگیرم چندسال دیگه یه اسکیزو فرنی تمام عیارم!!!!


تیم ملی

گزارشگر میپرسه:

عزیزم نظرت راجع به وضعیت اخیر کشورت چیه؟

میگه: چرا از وضعیت جنگ اوکراین و روسیه نمیپرسید؟

گزارشگر:

چون تو ایرانی هستی!

میگه: نمیدونم من سیاسی نیستم!



میبینم تا دسته رفت تو فوتبالشون که

دو روزه سرم درد میکنه و با هر ننه قمری تونستم دعوا کردم

یه ذره دیگه مونده توهین بکنم :)))