میگه اه ناهار الویه س .
زنگ میزنه مامانش بیام ناهار اونجا ، مامانش میگه بیخود میخوام با دوستام برم بیرون .
بعد میگه آشپزیم بلد نبستم .
غذای بیرونم نمیخوام دیگه .
زن هم که ندارم ازش خواهش کنم یه چی بپزه کوفت کنم.شب هم ازین مهمونی دافیپافیها دعوتم که غذاشون تخمیه .
یکی از همکارای اقا میگه از خانومت خواهش کنی یه چیزی برات بپزه ؟!
میگه اره دیگه وظیفش که نیس لطف میکنه .
اصلا دلم قنج رفت .
دل منم واسش قنج رفت.
بیا من واسش درست میکنم
عامو برو ته صف :))
ایشششش چه روحیه لطیفی
:)))
زن بگیره همینجوری باشه خوبه
زن داشت . اونم یه زن روسی خوشگل .
میگه قبلا بداخلاق بودم و نگاهم از این نگاهای تبعیض جنسیتی بوده .
نمیدونم چرا جدا میشن فک کنم دختره نیخواسته بره پیش خانوادش زندگی کنه ، اینم میخواسته ایران بمونه .
خیلی ناز و قنده .
از این مردای دل قنجی مگه هستن هنوز؟!!!!
انقدر نازه , اون از ما فنیست تره .