هشت زنگ زد گفت "تو گه میخوری بدون اجازه من بری سر کار"
خیلی ناراحتم .
قرار بود شنبه برم ... .
میخواستی بگی اون که خوراک خاله و دخترخاله و تیر و طایفه ته.اما بسی جای خوشحالی ست فکر کنم.دیده بی محلش کردی داره با دست پس میزنه با پا پیش میکشه.
پری ینی چی
دِ؟ مگه قرار نبود به جدایی؟پس این حرفا چیه دیگه؟چرا اینطوری شده؟ اینقدر پیچیده ست قضیه؟
به نظرت منظورش چی بوده ؟ من نمیفهممحق کار کردن زن باید با اجازه ی شوهرش باشه .
نمی فهمم منم.اصلا معنی نداره!آخه یعنی چی؟
الان سکته میکنم
مگه دادخواست طلاق نداده؟داره اذیتت میکنه؟گفتی وکیله، نه؟
اره
یا خداچه خبر شده... منم استرس گرفتم و ترسیدم
میخواستی بگی اون که خوراک خاله و دخترخاله و تیر و طایفه ته.
اما بسی جای خوشحالی ست فکر کنم.
دیده بی محلش کردی داره با دست پس میزنه با پا پیش میکشه.
پری ینی چی
دِ؟
مگه قرار نبود به جدایی؟
پس این حرفا چیه دیگه؟
چرا اینطوری شده؟ اینقدر پیچیده ست قضیه؟
به نظرت منظورش چی بوده ؟ من نمیفهمم
حق کار کردن زن باید با اجازه ی شوهرش باشه .
نمی فهمم منم.
اصلا معنی نداره!
آخه یعنی چی؟
الان سکته میکنم
مگه دادخواست طلاق نداده؟
داره اذیتت میکنه؟
گفتی وکیله، نه؟
اره
یا خدا
چه خبر شده... منم استرس گرفتم و ترسیدم