همیشه فکر میکردم مکان هایی که یه کلونی پسر حضور دارن مثل خوابگاه ، پادگان ،... . کلونی موجودات تک سلولی هم همون جاست ! خطر جدی برای محیط زیست محسوب میشن ! پر از کثیفی و شلختگی و بی مبالاتی و چیزای چندشه .
حتی فکرش هم تهوع آوره !
پ.ن:
الانم همین فکرو میکنم .
پ.ن۲:
با این خاطراتی که شما پسرا تعریف کردید فکر کنم در آینده هم همین تصور رو داشته باشم .
متاسفانه همش دارم خواب هشت رو میبینم :/
امروز روز خوبی نبود :(
همش کابوس و همش آشفتگی :(
این تنهایی پدر همه رو دراورده :(
زبان دوم یعنی زبانی که شما برای ارتباط با جهان بهش نیاز داری .
زبان روسی اخه ؟! :/
بچه های ما به جای انکلیسی ، روسی یاد بگیرن ؟! :/
باش تا اونا برن به بچه هاشون زبان فارسی یاد بدن :/
من هشتو خیلی دوس داشتم...خیلی زیاد .
شاید همین الانم دارم ، ولی ته ته دلم همراه با دوس داشتن زیادش دلخوری زیادی هم سنگینی میکنه .
من حاضر نیستم کسی رو به زور نگه دارم توی زندگیم ، اگر الان به زور بیارمش ، فردا به زور نگهش میدارم برای به زور نگه داشتنش ، به زور بچه دار میشم ، از انتخاب ها و علایقم میگذرم ، اخرشم یه جایی یا اون به زور میذاره میره یا من خسته میشم و دیگه تلاشی نمیکنم برای نگه داشتنش .
احساس میکنم از نظر روحی خیلی خستم . دوس ندارم بهش فکر کنم .
من به اندازه ی کافی به هشت فکر کردم . خیلی اذیتش کردم اما خب اون یه درصدی که باهاش خوب بودم انقدری بود که نود و نه درصد اذیتامو از یادش ببره .
هشت خیلی خوب بو د با من ، اما نخواست بمونه . من دلیل یکدفعه کنده شدنش از من رو نمیفهمم .
اما همیشه سعی کردم بهترین باشم براش ، شاید از لحاظ عاطفی باید کمتر ناز میکردم ، کمتر قهر میکردم ، کمتر بچه بازی درمیاوردم ، نمیدونم مثل یه ادم رفتار میکردم .
انقدر من هشت رو دوس داشتم که تمام رفتارام از سر ذوق بود ، یعنی قهر میکردم چون دوس داشتم بیاد نازمو بکشه و فلان .
حالا که هشت رفته و حرفاشم زده ، اما وقتی میخواین برین یهو بی دلیل نذارین و برین ، بگید به خاطر چی دارید میرید .
شاید از این میترسین که اصرار کنیم بمونید و دست و پاتون رو ببندیم یا هر چی !!
اصلا بگید دلمو زدی ولی بگید و برید .
شاید هشت تو فاز جی اف/بی اف ، هنوز رابطه متاهلی رو درک نمیکنه و معنای تعهد و تاهل رو نمیدونه ، شایدم من دلشو زدم و بچه بازی درمیاوردم زیادی و اون فکر کرد که من به درد زندگی متاهلی و زیر یه سقف نمیخورم.
هر چی که بود نمیخوام بهش فکر کنم و ببینم چی براش کم گذاشتم چون واقعا زجرم میده .
ب.رن:
عکسی که گذاشتم برای الان نیست برای وقتی که خیلی بچه بودم . نظر اکثریت درست بود .
بله ! اولی از سمت چپ .
-جووووووون جووون جووووووووووووون جون جون جوووون جوووووون بخورمت .
مکالمه ی جیم جیم وقتی توی ماشینه :))
ینی هر پسری رد میشه میخورتش :))
خدا رو شکر ساختمون مهندسی رو چند وقت پیش منتقل کردن یه جای دیگه :))
وگرنه کسی زنده از زیر دست این رد نمیشه :))
وقتی پرستیژ ندارید و ادای ادمای با پرستیژو درمیارید خیلی مسخره میشید .
خب نکن برادر من ! نکن خواهر من ! بهت نمیاد .
حالا به هر دلیلی پزشکی قبول نشدی انقدر زور زدن نداره !
همچین چیز شاخیم نیس حالا که داری خودتو میکشی.
واقعا این همه فشار وارده چطور منتهی به جر خوردگی نمیشه از نظر علم فیزیک توجیهی نداره :/
بشین بخون مثل آدم هر موقع قبول شدی بیا از اصطلاحات پزشکی با پرنانسیشن درست استفاده کن .
شما وقتی دوس پسرت پزشکه ، فک نکن خبریه ما هم قول میدیم به همه بگیم تو چقدر با کلاسی :/
پ.ن:
دلم برای اون پسر شیرازیه تنگ شده :))
پسره ی مسخره چه حرفایی میزد :))
آخی...ایشالا موفق باشه .
برای سرگرمی رفتم خبر بخونم دیدم نوشته قم قراره کشور مستقلی بشه :))
یکی کامنت گذاشته بود : عه قراره مستقل شه ؟! اوکی توپتون بیفته اینور پارش میکنیم :))
مامان بزرگم میگفت قبلا که قم خیلی به حکومت پهلوی اعتراض میکردن و آخوند بازار بوده قرار بوده دورش یه دیوار بکشن که کاری به کار کشور نداشته باشن :))
پ.ن:
مونا بهت تبریک میگم :)) تو دیگه کشور خارجی زندگی میکنی :))
قراره باستون پالایشگاهم بزنن :))
بچه هاااااا مرسی از تبریکاتوووون :))
امااااا فک نکنم زنگ زده باشن هنوز :)) من خونه نیستم تا شب هم نمیرم . دلم نمیخواد بدونم زنگ زدن یا نه :))
شب میرم و میپرسم :))
فعلا دارم کلییییی خیالپردازی میکنم :))
وای خدا قشنگ شبیه تینیجرا شدم :))
وقتی صحبت از هشت میشه همیشه کودک درونم فعاله :)) برای خندیدن و ذوق کردن :))